نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5872
كرد . معتصم بگفت تا منجنيقهاى بزرگ را كه به دور ديوار پراكنده بود فراهم آوردند و آن را اطراف شكاف نهاد و بگفت تا آن محل را بكوبند . نبرد روز دوم به عهدهء افشين و ياران وى بود كه نيك پيكار كردند و پيش رفتند . معتصم بر اسب خويش مقابل شكاف ايستاده بود ، اشناس و افشين و خواص سرداران با وى بودند و ديگر سردارانى كه از خواص نبودند پياده بودند . معتصم گفت : « امروز ، پيكار سخت نكو بود . » عمرو فرغانى گفت : « پيكار امروز نكوتر از ديروز بود . » اشناس اين را بشنيد و خوددارى كرد و چون نيمروز شد و معتصم به خيمه گاه خويش رفت كه ناهار كند سرداران نيز به خيمه گاههاى خويش رفتند كه ناهار كنند . وقتى اشناس به در خيمه گاه خويش نزديك شد سرداران به حرمت وى پياده شدند ، چنان كه رسمشان بود ، عمرو فرغانى و احمد بن خليل نيز از آن جمله بودند و چنان كه عادتشان بود به نزد خيمه گاه اشناس پيش روى وى راه مىرفتند . اشناس به آنها گفت : « اى روسپىزادگان براى چه جلو من راه مىرويد ، مىبايد ديروز نبرد مىكرديد كه وقتى پيش روى امير مؤمنان مىايستيد نگوييد كه امروز پيكار نكوتر از ديروز بود ، گويى ديروز كسى جز شما پيكار مىكرد ! به - خيمه گاههايتان برويد . » وقتى عمرو فرغانى و احمد بن خليل برفتند يكيشان به ديگرى گفت : « مىبينى اين غلام روسپىزاده امروز با ما چه كرد ، مگر وارد شدن به ديار روم از اينكه امروز شنيديم آسانتر نبود ؟ » عمرو فرغانى كه خبرى داشت به احمد بن خليل گفت : « اى ابو العباس به زودى خدا زحمت وى را از تو بر مىدارد ، خوشدل باش . » احمد انديشيد كه خبرى به نزد وى هست و با اصرار از او همى پرسيد ، عمرو كارى را كه در آن بودند به دو خبر داد . گفت : « عباس بن مأمون كارش تمام شده و به زودى
5872
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5872