responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5870


گفتند : « از ياران كى هستيد ؟ » اما كسى از سرداران سپاه را نمىشناختند كه نام وى را براى آنها ياد كنند و چون نشناختندشان ، آنها را پيش عمرو فرغانى پسر اربخا بردند . عمرو نيز آنها را به نزد اشناس فرستاد ، اشناس نيز آنها را به نزد معتصم فرستاد . معتصم از آنها پرسش كرد و تفتيششان كرد ، همراهشان نامه اى يافت از ياطس به شاه روم كه به دو خبر مىداد كه سپاه با جمعى بسيار شهر را در ميان گرفته و جا بر آنها تنگ شده و آمدنش به اينجا خطا بوده ، آهنگ آن دارد كه برنشيند و خواص ياران خويش را بر اسبانى كه در قلعه هست بنشاند و شبانگاه بىخبر در قلعه را بگشايد و برون شود و به سپاه حمله برد تا هر چه شدنى است بشود . هر كه جان مىبرد جان ببرد و هر كه كشته مىشود كشته شود تا وى از حصار رهايى يابد و پيش شاه رود .
وقتى معتصم اين نامه را بخواند دستور داد تا به آن مرد كه عربى گوى بود و غلام رومى كه با وى بود كيسه اى بدادند كه اسلام آوردند و خلعتشان داد .
و چون آفتاب بر آمد بگفت تا آن دو كس را به دور عموريه گردانيدند كه گفتند ياطس در اين برج است . بگفت تا آنها را دير مدت مقابل برجى كه ياطس در آن بود نگهداشتند ، يكى پيش رويشان بود كه در مهارا برداشته بود ، خلعتها را نيز به تن داشتند و نامه همراهشان بود ، ياطس و همه روميان منظورشان را بدانستند و از بالاى حصار دشنامشان دادند .
آنگاه معتصم بگفت تا آنها را دور كردند . معتصم دستور داد كه هر شب كشيكبانى در ميان قوم به نوبت باشد كه سواران حضور يابند و شب را با سلاح بر اسب بسر برند و بر آن بباشند مبادا شبانگاه در گشوده شود و كسى از عموريه برون شود . بدينسان كسان شبانه به نوبت با سلاح بر پشت اسبان به سر مىبردند و اسبان زين داشت تا وقتى كه ديوار ميان دو برج فرو ريخت از همانجا كه براى معتصم

5870

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5870
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست