نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5869
داشت و چون امير مؤمنان را بديد نمايان شد و پيش مسلمانان آمد و به نزد معتصم رفت و به دو گفت كه جايى از شهر هست كه از بارانى سخت كه باريده بود رود بر آن تاخت و آب بر آن هجوم برد و ديوار از آنجا بيفتاد . شاه روم به عامل عموريه نوشت كه آنجا را بنيان كند اما در اين كار سستى كرد تا وقتى كه شاه از قسطنطنيه برون شد كه سوى محلى مىرفت . ولايتدار بيم كرد كه شاه بر آن ناحيه عبور كند و بر ديوار بگذرد و ببيند كه بنيان نشده . پس ولايتدار را از پى صنعتگران فرستاد و نماى ديوار را با سنگ ، يك سنگ يك سنگ ، بنا كرد و پشت آن را از جانب شهر خالى نهاد ، آنگاه بالاى آن غرفه ها نهاد چنان كه بوده بود . آن كس معتصم را از آن سمت كه وصف آن را گفته بود واقف ساخت . معتصم بگفت تا خيمهء او را در آنجا به پا كردند و منجنيقها مقابل بنا نهاد و ديوار از آن محل شكاف برداشت . وقتى مردم عموريه شكافته شدن ديوار را بديدند ، چوبهاى بزرگ بر آن آويختند كه هر يك به ديگر چسبيده بود و چون سنگ منجنيق به چوب مىرسيد شكسته مىشد و چوبى ديگر مىآويختند و روى چوب پالانها مىنهادند كه ديوار را بپوشانند ، وقتى منجنيقها بر آنجا تمركز يافت ، ديوار بشكافت . پس ياطس و خواجه نامه اى به شاه روم نوشتند و كار ديوار را به دو خبر دادند . نامه را با يكى كه عربى را روان مىگفت و يك غلام رومى فرستادند ، آنها را از ديوار كوتاه برون فرستادند كه از خندق گذشتند و به سمت شاهزادگان پيوسته به عمرو فرغانى افتادند . وقتى آن دو كس از خندق درآمدند ، مسلمانان آنها را نشناختند و گفتند : « از كجاييد ؟ » گفتند : « ما از ياران شماييم . »
5869
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5869