responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5868


سپاه اشناس بازگشتند و در راه خويش گوسفند و گاو بسيار براندند . مالك ، پير اسير را رها كرد و با اسيران سوى سپاه اشناس روان شد تا به آنقره رسيد . اشناس يك روز بماند و روز بعد معتصم به دو پيوست و آنچه را اسير با وى گفته بود به معتصم خبر داد كه از آن خرسند شد . و چون روز سوم رسيد از جانب افشين مژده ها آمد كه خبر سلامت مىداد و اينكه به نزد امير مؤمنان مىرسد ، به آنقره .
گويد : افشين فرداى آن روز به آنقره رسيد و روزى چند آنجا ببودند ، آنگاه سپاه را سه سپاه كرد : يك سپاه كه افشين در آن بود ، پهلوى چپ بود ، معتصم در قلب بود و افشين در پهلوى راست ، و از هر سپاه تا سپاه ديگر دو فرسنگ بود ، به هر سپاهى دستور داد كه پهلوى راست و پهلوى چپ داشته باشند و دهكده ها را بسوزند و هر چه اسير در آن به دست آوردند بگيرند و چون وقت فرود آمدن رسيد ، مردم هر سپاه سوى سالار و سران خويش روند . از آنقره تا عموريه كه هفت منزل فاصله داشت . چنين مىكردند تا سپاهها به عموريه رسيد .
راوى گويد : وقتى سپاهها به عموريه رسيد ، نخستين كسى كه وارد شد اشناس بود كه روز پنجشنبه پس از طلوع آفتاب وارد شد يك دور به دور شهر زد آنگاه در يك ميلى آن فرود آمد ، در جائى كه آب و علف بود . و چون آفتاب روز بعد در آمد ، معتصم بر نشست و يك دور به دور شهر زد ، آنگاه افشين به روز سوم آمد و امير مؤمنان دور شهر را به همان ترتيب كه دور مىزد ميان سرداران تقسيم كرد و به هر كدام از آنها به مقدار اندك و بسيار بودن يارانش برجهايى را واگذار كرد كه از دو برج تا بيست برج به يك سردار رسيد . مردم عموريه حصارى شدند و به حرز پناه بردند .
يكى از مسلمانان بود كه مردم عموريه اسيرش كرده بودند و او نصرانى شده بود و از آنها زن گرفته بود ، وقتى مردم عموريه حصارى شدند خويشتن را محبوس

5868

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5868
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست