responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5865


سختى بتاخت . آنگاه بايستاد و ياران خويش را كه پشت سر بودند نگريستن گرفت ، هر كه را كه به سبب ناتوانى اسبش به دسته نپيوسته بود ، پس فرستاد . مرد اسير را به مالك بن كيدر داد و گفت : « هر وقت اين ، اسير و غنيمت بسيار به تو نمود آزادش كن .
چنان كه براى وى تعهد كرده‌ام . » پير تا به وقت تاريكى شب آنها را ببرد و به دره اى رسانيد با علف بسيار ، كسان اسبان خويش را در علفها رها كردند تا سير شد ، كسان شام خوردند و آب بنوشيدند تا سيراب شدند ، آنگاه به راهشان برد تا از جنگل برون شود اشناس از محلى كه بود سوى آنقره حركت كرد . به مالك بن كيدر و بلدان همراه وى دستور داده بود به آنقره به نزد وى روند .
پير كافر ، باقيماندهء شب آنها را راه برد ، به دور كوهى مىگردانيدشان و از آن بيرونشان نمىبرد . بلدان به مالك بن كيدر گفتند :
« اين مرد ما را به دور مىگرداند . » مالك از پير دربارهء آنچه بلدان گفته بودند پرسش كرد ، پير گفت : « راست مىگويند ، قومى كه به طلب آنهاييد بيرون اين كوهند ، بيم دارم اگر هنگام شب از كوه برون شوم ، صداى سم اسبان را كه به سنگها مىخورد بشنوند و گريزان شوند و چون از كوه برون شويم و كسى را نبينيم مرا بكشى . ترا تا صبح در اين كوه مىگردانم و چون صبح شد سوى آنها مىرويم و آنها را به تو مىنمايم تا مطمئن شوم كه مرا نخواهى كشت . » مالك گفت : « واى تو ما را در اين كوه فرود آر تا بياساييم . » گفت : « چنان كه خواهى . » كسان روى سنگها فرود آمدند و لگام اسبان خويش را بگرفتند تا صبح

5865

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5865
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست