نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5864
اشناس آن مرد را كه اين خبر را به دو داده بود سوى معتصم فرستاد كه خبر را با وى بگفت . معتصم ، گروهى بلد از اردوگاه خويش فرستاد و براى آنها ، هر - كدامشان ، ده هزار درم تعهد كرد به شرط آنكه نامه وى را بنزد افشين برند ، ضمن نامه به دو خبر داد كه امير مؤمنان به جاى مانده ، او نيز به جاى بماند كه بيم داشت شاه روم با وى نبرد كند . به اشناس نيز نامه اى نوشت و دستور داد كه وى نيز از جانب خويش از بلدانى كه كوهها و راهها را مىشناسند و همانند روميانند ، پيكى روان كند و تعهد كرد به هر يك از آنها كه نامهء وى را رسانيد ده هزار درم بدهد ، و به بنويسد كه شاه روم سوى او مىرود ، به جاى خويش بماند تا نامهء امير مؤمنان به دو رسد . پس فرستادگان سوى افشين روان شدند و كسى از آنها به دو نرسيد به سبب آنكه در بلاد روم بسيار پيش رفته بود . وقتى ابزارها و بارهاى معتصم با دنباله دار به اردوگاه رسيد به اشناس نوشت و دستور پيشروى داد ، اشناس پيشروى آغاز كرد . معتصم نيز از پى وى بود ، ميانشان يك منزل فاصله بود ، اين فرود مىآمد و آن حركت مىكرد . از افشين خبرى به آنها نرسيد تا به سه منزلى آنقره رسيدند و سپاه معتصم از بابت آب و علف در مضيقه اى سخت افتاد . اشناس در راه خويش چند اسير گرفت و دستور داد كه گردنشان را زدند تا پيرى فرتوت از آنها بماند . پير گفت : « از كشتن من چه سود مىبرى ؟ تو چنين در مضيقه اى ، سپاهت نيز دچار كمبود آب و توشه است ، نزديك اينجا گروهى هستند كه از آنقره گريختهاند از بيم آنكه شاه عرب بر آنها فرود آيد آنها نزديك ما هستند ، و آذوقه و خوراكى و جو بسيار به همراه دارند . گروهى را با من بفرست كه آنها را تسليمشان كنم ، آنگاه مرا آزاد كن . » بانگزن اشناس بانگ زد هر كه توانى دارد برنشيند . نزديك پانصد كس با وى بر نشستند . اشناس حركت كرد تا به يك ميلى اردوگاه رسيد و كسانى كه توانى داشتند با وى پيش افتادند . آنگاه پيش افتاد ، اسب خويش را تازيانه زد و نزديك دو ميل به
5864
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5864