responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5863


دره رفت و شب را در آنجا كمين كرد ، و چون صبح دميد ، سپاه خويش را سه دسته كرد و دستورشان داد به سرعت بتازند چندان كه اسيرى بيارند كه خبر شاه را بداند .
دستورشان داد كه او را به يكى از جاهايى كه بلدان مىشناختند بيارند ، با هر دسته دو بلد همراه كرد .
دسته ها هنگام صبح روان شدند و در سه سمت پراكنده شدند . تنى چند از روميان را گرفتند كه بعضيشان از مردم سپاه شاه بودند و بعضىشان از بيرون شهر بودند . عمرو يكى از روميان را كه از سواران دره بود بگرفت و از او خبر پرسيد .
رومى به دو خبر داد كه شاه و سپاه وى نزديك او هستند ، چهار فرسنگ آن سوى لمس ، و قلعه دار قره ديشب دربارهء آنها بانگ خطر زده و بر نشسته و در همين كوه بالاى سرشان كمين كرده . اما عمرو همچنان در جايى كه با ياران خويش وعده نهاده بود بماند و بلدانى را كه همراه داشت بگفت تا بر سر كوهها پراكنده شوند و مراقب دسته هايى باشند كه فرستاده بود ، از آن رو كه بيم داشت قلعه دار قره از سمت آنها سوى يكى از دسته ها رود . بلدان دسته ها را بديدند و علامت دادند كه بيامدند و با عمرو در محلى جز آنجا كه با وى وعده نهاده بودند به هم رسيدند .
آنگاه اندكى پياده شدند ، سپس به آهنگ اردوگاه حركت كردند ، عده اى از كسانى را كه در سپاه شاه بوده بودند ، گرفته بودند كه در لمس پيش اشناس بردند .
اشناس از آنها خبر پرسيد ، به دو خبر دادند كه شاه فزونتر از سى روز پيش به جاى مانده و انتظار دارد كه معتصم و مقدمه اش از لمس عبور كنند و آن سوى لمس با آنها نبرد كند . به تازگى خبر آمده كه سپاهى بزرگ از طرف ارمنياق حركت كرده و به ميان ولايت آمده ( مقصود سپاه افشين بود ) و پشت سر شاه رسيده و شاه يكى از مردم خاندان خويش ، پسر خاله اش ، را دستور داده كه بر سپاه وى جانشين باشد و شاه روم با گروهى از سپاه خويش به آهنگ ناحيهء افشين برون شده .

5863

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5863
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست