نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5840
بر آن ايستادهاند . » آنگاه نبرد قطع شد . افشين به دو پيام داد كه به بركت خداى باز گرد . جعفر بيامد ، افشين استرانى را كه آورده بود و كجاوه بر آن بود فرستاد كه زخمداران را با كسانى كه از سنگ آسيبى ديده بودند و تاب راه رفتن نداشتند در آن نهادند و كسان را بگفت تا باز گردند كه سوى خندق خويش در روذ الروذ بازگشتند و كسان از فتح در آن سال نوميد شدند و بيشتر داوطلبان برفتند . آنگاه افشين از پى دو جمعه آماده شد و چون دل شب شد پيادگان تير انداز را كه مقدار [1] هزار مرد بودند روانه كرد و به هر كدامشان يك مشك داد و يك كيك ، به بعضيشان پرچمهاى سياه داد و چيزهاى ديگر و آنها را به هنگام غروب خورشيد فرستاد و با آنها بلدها روانه كرد كه همه شب را در كوههاى ناشناس و سخت ، از بيراهه راه پيمودند و به كوهى بلند رسيدند آن سوى تپه اى كه آذين بر آن توقف مىكرد . به آنها دستور داده بود كه كس از حضورشان مطلع نشود تا وقتى كه پرچمهاى افشين را ديدند و نماز صبح را بكردند و نبرد را بديدند ، پرچمها را بر نيزه ها كنند و طبلها را بزنند و از بالاى كوه سرازير شوند ، و خرميان را با تير و سنگ بزنند ، اما اگر پرچمها را نديدند تكان نخورند تا خبر از جانب وى بيايد . آنها چنين كردند ، هنگام سحر به قلهء كوه رسيدند ، مشكها را از دره آب كرده بودند . بالاى كوه رفتند ، لختى از شب رفته بود كه افشين كس به نزد سرداران فرستاد كه آماده و مسلح شوند كه او هنگام سحر بر مىنشيند و چون پاره اى از شب برفت بشير ترك و سردارانى از مردم فرغانه را كه با وى بودند روانه كرد و دستورشان داد كه زير يك تپه پايين دره اى كه از آن آب گرفته بودند جاى گيرند . تپه زير كوهى بود كه آذين بر آن بود . افشين دانسته بود كه كافر هر وقت سپاه سوى وى رود