responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5837


مىكند كه زحمت كافر را از او بردارم ، وى را سنگباران مىكرد و حاجت نداشت كه من با او پيكار كنم . من مىدانم كه هيچ رازى از خدا نهان نمىماند . وى از قلب من خبر دارد كه براى شما ، اى مسكينان ، چه مىخواهم . » يكى از داوطلبان گفت : « اى امير ، اگر شهادت در پيش است ما را از آن محروم مدار كه مقصود و مطلوب ما ثواب و رضاى خداست ، ما را واگذار تا با اجازهء تو به تنهايى پيش رويم ، شايد خدا فتحمان نصيب كند . » افشين گفت : « مىبينم كه همتهاتان آماده است . چنين پندارم كه اين كار را خدا مىخواهد ، انشاء الله نيكو است . شما راغبيد و مردم نيز راغبند . خدا مىداند كه راى من چنين نبود ، اما همين دم چنين شد به سبب سخنانى كه از شما شنيدم ، اميدوارم اين را خواسته باشد و نيكوست ، به بركت خداى هر روز كه خوش داريد عزيمت كنيد تا بدانها هجوم بريم كه قوت و نيرويى جز به كمك خدا نيست . » قوم ، خوشدل برون شدند و ياران خويش را بشارت دادند . هر كه قصد بازگشت داشت بماند ، هر كه نزديك بود و مقدار چند روز راه رفته بود و اين را شنيد بازگشت . مردمان روزى را وعده نهادند ، دستور داد سپاه و سواران و پيادگان و همه كسان آماده شوند و عيان كرد كه بىدريغ خواهان پيكار است .
افشين حركت كرد و مال و توشه برداشت . در اردو استرى نماند ، جز آنكه كجاوه اى براى زخميان بر آن نهادند ، طبابت پيشگان را همراه خويش برداشت ، كيك و سويق و چيزهاى ديگر ، هر چه مورد نياز بود برداشت .
مردم پيش رفتند تا سوى بذ بالا رفت و بخارا خداه را در گردنه نهاد در محلى كه مىنهاده بود ، آنگاه فرش چرمين گستردند و كرسى براى وى نهادند و بر آن نشست چنان كه مىكرده بود .
افشين به ابو دلف گفت : « به داوطلبان بگو هر طرف براى شما آسانتر است بدان بس كنيد . » به جعفر گفت : « همه سپاه پيش روى تو است با كمان داران و نفت -

5837

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5837
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست