responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5836


آنگاه كافرانى كه مىخواسته بودند محلى را كه بخاراخذاه حفظ مىكرده بود بگيرند پراكنده شدند و به جاهاى خويش باز رفتند .
افشين روزى چند در خندق خويش در روذ الروذ بماند ، داوطلبان از تنگى علوفه و توشه و خرجى شكايت به دو بردند ، بدانها گفت : « هر كس از شما صبورى مىكند ، صبورى كند و هر كه صبورى نمىكند راه گشاده است به سلامت باز گردد كه سپاه امير مؤمنان و مقررى بگيران وى با منند و در گرما و سرما با من مىمانند ، من از اينجا نمىروم تا برف بيفتد . » پس داوطلبان برفتند و مىگفتند : « اگر جعفر را گذاشته بود و ما را گذاشته بود اين بذ را گرفته بوديم ، او بجز وقت گذرانيدن نمىخواهد . » پر گويى داوطلبان و زخم زبانها كه مىزدند كه افشين پيكار نمىخواهد و قصد وقت گذرانيدن دارد ، به دو رسيد . يكيشان گفته بود كه در خواب ديده بود كه پيمبر خدا صلى الله عليه و سلم به دو گفته بود : « به افشين بگو ، اگر با اين مرد نبرد نكنى و در كار وى نكوشى اين كوهها را گويم كه ترا سنگباران كند . » كسان در اردوگاه آشكار از اين سخن آوردند گويى نهانى بود .
افشين كس به طلب سران داوطلبان فرستاد و احضارشان كرد و گفت : « خوش دارم كه اين مرد را به من بنمايانيد كه كسان خوابهاى گونه گون مىبينند . » آن مرد را همراه جماعتى از مردم پيش وى آوردند كه به دو سلام گفت و تقربش داد و نزديك برد و به دو گفت : « خواب خويش را براى من حكايت كن ، وحشت ميار و شرم مدار كه تو پيام مىگويى . » گفت : « فلان ديدم و به همان ديدم . » گفت : « خدا همه چيز را بيش از همه كس مىداند و اين كه مقصود وى از اين مخلوق چه بود ، اگر مىخواست به اين كوهها بگويد كسى را سنگباران كند كافر را سنگباران مىكرد و زحمت وى را از ما بر مىداشت ، چگونه مرا سنگباران

5836

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5836
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست