نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5831
بود . ياران وى هر گروه مطابق ترتيب خويش از ربع شب به بعد مىايستادند و چون سپيده مىدميد افشين از خيمه گاه خويش بر مىنشست ، اذان گوى ، پيش روى وى اذان مىگفت و او در تاريكى نماز مىكرد ، آنگاه كسان نماز مىكردند سپس دستور مىداد طبلها را بزنند و پيشروى آغاز مىكرد . نشان حركت و توقف وى ، صدا و خاموشى طبلها بود كه مردم بسيار بودند . مسيرشان در كوهها و تنگه ها به ترتيب صفهاشان بود چون به كوهى مىرسيدند بر آن مىرفتند و چون به دره اى مىرسيدند در آن مىرفتند ، مگر آنكه كوهى بلند بود كه بر شدن و فرود آمدن از آن ميسرشان نبود كه وقتى به آن كوه مىرسيدند به سپاهها مىپيوستد و به محل صف بندى و جاهاى خويش باز مىگشتند . نشان حركت ، زدن طبلها بود ، وقتى مىخواست توقف كند از زدن طبلها خوددارى مىكرد و مردم همگى در هر طرف ، بر كوهى يا به دره اى يا هر جا بودند ، توقف مىكردند . اندك اندك مىرفت . وقتى كوهبانى يا خبرى مىرسيد اندكى توقف مىكرد . اين شش ميل را كه ميان روذ الروذ و بذ بود از دميدن سپيده تا نيمروز تمام ، مىپيمود . وقتى مىخواست بر آن بلندى كه به سال پيش نبرد بر آن بوده بود بالا رود بخاراخذاه را با يك هزار سوار و ششصد پياده بر گردنه مىنهاد كه راه وى را محفوظ دارند و كسى از خرميان در نيايد و راه او را نگيرد . وقتى بابك متوجه مىشد كه سپاه سوى وى مىآيد ، سپاهى از پيادگان را به دره اى مىفرستاد ، زيرا آن گردنه كه بخاراخذاه بر آن بود و براى مقابله با كسى كه بخواهد راه را ببندد كمين مىكردند . افشين بخاراخذاه را به جاى مىنهاد كه آن گردنه را كه بابك سپاه خويش را سوى آن مىفرستاد كه به روى افشين ببندد ، حفظ كند و تا وقتى كه افشين در داخل بذ بر آن بلندى بود بخاراخذاه پيوسته بر گردنه ايستاده بود . افشين به بخاراخذاه دستور مىداد كه بر دره اى خندق مانند كه ميان وى و بذ بود بايستد ، به ابو سعيد محمد بن يوسف نيز دستور مىداد كه با يك دسته از ياران خويش
5831
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5831