نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5792
انداختهاند . » گفت : « براى خويش راهى بجوى كه به وسيلهء آن سودى به دست آورى . » گفت : « ترا همنشينان هست كه ميانشان كس هست كه اگر او را به هيجان آرم آنچه را مىخواهم از او بدست مىآرم ، مرا در تدبير آزاد گذار . » گفت : « هر چه به نظرت مىرسد بگوى . » گفت : « وقتى حضور يافتند ، و من نيز حضور يافتم ، به فلان خادم بگوى رقعهء مرا به تو برساند ، وقتى آن را خواندى به من پيام بده كه در اين وقت ورود تو ميسر نيست ، اما هر كه را خوش دارى براى خويشتن برگزين . » گويد : وقتى ابو محمد خبر يافت كه مأمون نشسته و همنشينانش بر او فراهم آمدهاند و به يقين دانست كه از نوشيدنشان سر مست شدهاند به در خانه رفت و رقعه اى را كه نوشته بود به آن خادم داد كه آن را به مأمون رسانيد كه بخواند و مضمون آن چنين بود : « اى بهترين برادران و ياران من « اينك طفيلى به نزد در است « خبر يافته كه قوم بلذتى درند « كه هر يابنده اى بدان آرزومند است « مرا يكى از خودتان كنيد « يا يكى از همگنان مرا به نزد من فرستيد . » گويد : مأمون آن را براى بعضى از آنها كه حضور داشتند بخواند كه گفتند : « روا نيست اين طفيلى در اين حال ، در آيد . » گويد : مأمون به دو پيام داد كه در اين وقت ورود تو ميسر نيست ، هر كه را خوش دارى برگزين كه با وى همنشينى كنى . » گفت : « كسى را جز عبد الله بن طاهر براى خويشتن بر نمىگزينم . »
5792
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5792