نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5790
« ابو دلف است « و چون ابو دلف برود « دنيا از پى وى برود . » و به اين شعر كه دربارهء تو گفتهام : « اگر حميد نبود « نه حرمتى در خور اعتنا بود و نه نسبى « اى يگانهء عرب كه عرب « از عزت وى عزت يافته است . » گويد : حميد لختى بينديشيد . آنگاه گفت : « امير مؤمنان شعر ترا نقادى كرد » و بگفت تا ده هزار درم و مركب و خلعت و خادمى به من دادند . اين خبر به ابو دلف رسيد و مرا دو برابر داد و هيچ كس آن را ندانست تا اين را ، اى ابو نزار ، براى تو نقل كردم . » ابو نزار گويد : پندارم كه اين بيت دربارهء ابو دلف براى مأمون عقده شده بود كه گويد : « آب بخشش از پشت آدم سرازير شد « و خدا آن را در پشت قاسم نهاد . » سليمان بن رزين خزاعى برادرزادهء دعبل گويد : فرزدق ، مأمون را هجا كرد و گفت : « مأمون با من چنان مىكند كه با عاجز كنند « مگر ديروز سر محمد را نديده . « بر سر خليفگان حادثه مىبارد « چونان كه از كوهها بر ارتفاعات مىبارد « بر كناره هاى هر مرتفعى مىرسد
5790
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5790