responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5786


خدا باشد اگر از سى سال پيش شعرى گفته باشد مگر دربارهء زهد يا عتاب يك دوست . » گفت : « اى ابو اسحاق معزولش كن ، من كسى را كه هزل خويش را با بيزارى از اسلام آغاز مىكند بر گردن مسلمانان نمىگمارم . » آنگاه گفت : « بنوشانيدش . » گويد : جام شرابى براى وى آوردند كه بگرفت و سخت مىلرزيد گفت :
« اى امير مؤمنان هرگز آن را نچشيده‌ام . » گفت : « شايد چيز ديگر مىخواهى ؟ » گفت : « اى امير مؤمنان هرگز چيزى از اين گونه نچشيده‌ام . » گفت : « حرام است ؟ » گفت : « آرى ، اى امير مؤمنان . » گفت : « براى تو بهتر ، به همين سبب نجات يافتى ، برو » آنگاه گفت : « اى علويه مگو از اسلام بيزار باشم بلكه بگو :
« از آرزويى كه از تو دارم محروم بمانم اگر « آنچه سخنچينان از من بنزد تو آورده‌اند « چنان باشد كه گفته‌اند . » گويد : با مأمون در دمشق بوديم ، روزى بر نشست و آهنگ كوه برف داشت ، به بركهء بزرگى از بركه هاى بنى اميه گذشت كه بر اطراف آن چهار سرو [1] بود و آب وارد آن مىشد و برون مىشد ، مأمون آنجا را نكو يافت و بزماورد خواست و رطلى چند . از بنى اميه سخن آورد و تحقيرشان كرد و نكوهش كرد . علويه عود بر گرفت و آواز خواندن آغاز كرد . مىگفت :
« آنها قوم من بودند



[1] كلمه متن : سروات ، جمع سرو

5786

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5786
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست