نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5782
گفتم : « اينك مال همراه دارى ؟ » گفت : « اينك استر من كه بهتر از هزار دينار است ، و براى تو از پشت آن پياده مىشوم . » گويد : باز خشمگين شدم و تندخويى و سبكخردى سعديان بر من افتاد و گفتم : « اين استر مساوى اين اسب نيست . » گفت : « از استر بگذر ، خداى شاهد تو باشد كه متعهدم كه هم اكنون هزار دينار به تو بدهم . » گويد : پس شعر خويش را براى او خواندم . « مأمون ، اى صاحب نعمتهاى شريف « و صاحب مرتبت و الا « و سردار سپاه انبوه « ارجوزه اى ظريف را مىخواهى ؟ « كه از فقه ابو حنيفه ظريفتر باشد . « قسم به آنكه تو خليفهء اويى « هيچ ضعيفه اى در سرزمين ما ستم نديده « خرج امير ما سبك است « چيزى بجز مقررى نمىگيرد « گرگ و ميش زير يك طاقك است « و دزد و بازرگان در يك قطيفهاند . . . » گويد : هنوز خواندن خويش را به سر نبرده بودم كه نزديك به ده هزار سوار افق را پر كردند ، و مىگفتند : « سلام بر تو اى امير مؤمنان با رحمت و بركات خداى » گويد : لرزشى سخت مرا بگرفت و او كه مرا در اين حال بديد گفت : « برادرم نگران مباش . »
5782
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5782