نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5765
نرفته . « اما ذيال بن هيثم ، به او بگوى خوراكى كه در انبار مىدزديد و دزدى در كارى كه از شهر امير مؤمنان ابو العباس به دست داشت وى را بس ، اگر از آثار گذشتگان تبعيت مىكرد و به راه آنها مىرفت و طريق آنها مىگرفت ، از پس ايمان به شرك نمىگراييد . « اما احمد بن يزيد معروف به ابو العوام و اينكه گفته نداند دربارهء قرآن چه پاسخ گويد ، وى را بگوى كه كودك است و جاهل به عقل نه به سال . و اگر پاسخ گفتن دربارهء قرآن را نداند وقتى به معرض تأديب آمد بداند و اگر نكرد از پى آن شمشير باشد ، انشاء الله . « اما احمد بن حنبل و آنچه دربارهء او نوشته اى به او بگوى كه امير مؤمنان مفاد مقالت وى و طريق او را بدانست و آن را دليل جهالت و آفت وى گرفت . « اما فضل بن غانم ، به دو بگوى كه آنچه در مصر كرد و آن مالها كه در كمتر از يك سال اندوخت و اختلافى كه در اين باره ميان وى و مطلب بن عبد الله افتاد از امير مؤمنان نهان نمانده . كسى كه كارش چون او باشد و همانند وى به درهم و دينار دلبسته باشد عجب نيست اگر ايمان خويش را به طمع آن بفروشد و نفع عاجل درم و دينار را مرجح بدارد . بعلاوه وى همانست كه به على بن هشام آن سخنان را گفته بود و با وى مخالفت كرده بود چه شد كه از آن بگشت و به حال ديگر رفت ؟ « اما زيادى ، به او بگوى كه نسب او ساختگى است و نخستين مدعى نسب در اسلام نيست كه به خلاف حكم پيمبر خداى ، صلى الله عليه و سلم ، بوده و سزاوار وى همين است . ابو حسان منكر بود كه وابستهء زياد يا وابستهء يكى ديگر باشد ( گويند كه انتساب وى به زياد به سبب چيزى بود . ) « اما آنكه ابو نصر تمار نام دارد امير مؤمنان پستى عقل وى را به پستى كسبش مانند مىكند .
5765
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5765