نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5763
گويد : گفتار قوم را يكى يكى نوشت كه به نزد مأمون فرستاده شد آن قوم نه روز ببودند ، سپس آنها را پيش خواند كه نامهء مأمون به پاسخ نامه اسحاق بن - ابراهيم دربارهء كارشان آمده بود كه متن آن چنين بود : « به نام خداى رحمان رحيم « اما بعد ، نامهء تو به امير مؤمنان رسيد به پاسخ نامهء وى كه دربارهء متظاهران اهل قبله و طالبان بى صلاحيت رياست از اهل ملت به تو نوشته بود در مورد مقال دربارهء قرآن كه امير مؤمنان به تو دستور داده بود كه امتحانشان كنى و احوالشان را كشف كنى و آنها را به جايشان نهى . گفته بودى كه هنگام رسيدن نامهء امير مؤمنان جعفر بن عيسى و عبد الرحمان بن اسحاق را احضار كرده اى با احضارشدگان ديگر از آنها كه به فقه انتساب دارند و براى حديث گفتن مىنشينند و خويشتن را در مدينة السلام به مقام فتوى دادن نهادهاند و نامهء امير مؤمنان را براى همگيشان خوانده اى و از آنها و از انتقادشان دربارهء قرآن پرسش كرده اى و اقبالشان را به آنها وانموده اى كه در نفى تشبيه و سخن دربارهء قرآن متفق شوند و آنها را كه نگفتهاند قرآن مخلوق است دستور داده اى كه در نهان و عيان از حديث گفتن و فتوى دادن خوددارى كنند و دستورى را كه مطابق گفته امير مؤمنان دربارهء آنها به دو قاضى در مورد امتحان شاهدان مجلس خويش داده اى و به سندى و عباس وابستهء امير مؤمنان نيز در اين باب چنان گفته اى كه به آنها گفته اى و نامه ها به قاضيان نواحى قلمرو خويش فرستاده اى كه به نزد تو آيند كه در مورد آنچه امير مؤمنان معين كرده امتحانشان كنى و بدان وادارشان كنى . در آخر نامه حاضرشدگان را با گفتارهايشان - نوشته بودى امير مؤمنان آنچه را حكايت كرده بودى فهم كرد . امير مؤمنان [1]
[1] از تكرار اين كلمه در مكاتبات عباسيان و امويان به وضوح مىتوان دريافت كه اين مردم عياش ميگسار كه روشى چون مستبدان خونخوار و فسق و فجورى چون بدترين نمونه هاى تاريخ داشتهاند در خاطر خويش بليه اى داشتهاند كه به تعبير فرويد مىتوان آن را عقدهء امير مؤمنان بودن نام داد . ( م )
5763
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5763