نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5753
كردهاند در قبال خداى بر ضلالت خويش ياران گرفتهاند كه چون عادلشان شمردهاند با وجود خلل دينشان و بدى طينتشان و تباهى نيتشان و يقينشان ، شهادتشان مقبول افتاده و احكام كتاب به وسيلهء آنها روان شده كه از متابعت آنها همين مقصود را داشتهاند و همين را مىخواستهاند كه بر مولاى خويش دروغ بندند در صورتى كه به موجب كتاب از آنها پيمان گرفته شده كه دربارهء خداى بجز حق نگويند و مندرجات آن را خواندهاند ، اينانند كه خدايشان كر كرده و چشمانشان را كور كرده . « خدا كرشان كرده و ديدگانشان را كور كرده ، مگر دربارهء اين قرآن انديشه نمىكنند و يا بر دلهايى قفلهاست . [1] « امير مؤمنان چنان ديد كه اينان بدترين امتند و سران ضلالت كه نصيبشان از توحيد كاستى گرفته و از ايمان نصيبى سخت ناچيز دارند . ظروف جهالتند و - نشانه هاى دروغ و زبان ابليس كه با دوستانش گوياست و براى دشمنانش اهل دين خداى هراسانگيز ، و بيش از همه در خور ايناند كه راست گويى شان مورد گمان باشد و شهادتشان مردود شود و به گفتار و كردارشان اعتماد نباشد كه عمل درست نيست ، مگر از پى يقين و يقين نيست مگر پس از تكميل حقيقت اسلام و خلوص توحيد و هر كه از رشاد و نصيب خويش از ايمان و توحيد خداى كور ماند از ديگر اعمال و صحت شهادت كورتر و گمراه تر باشد . « به دين امير مؤمنان قسم كه نزديكترين كسان به دروغ در گفتار و باطل گويى در كار شهادت آن كس است كه دربارهء خدا و وحى وى دروغ گويد و خدا را به حقيقت معرفت ، نشناسد ، آنكه شهادت وى دربارهء كتاب مردود باشد و حق خدا را به باطل خويش منحرف كند در خور آنست كه شهادت وى دربارهء حكم خدا و دين وى مردود شود .