responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5688


شد و با گريستن آسوده شدم ، اما چيزى از من به طاهر نمىرسد كه ناخوش بدارد . » گويد : حسين اين را به طاهر خبر داد ، طاهر برنشست و پيش احمد بن ابى - خالد رفت و گفت : « سپاسدارى من كم بها نباشد و نيكى بنزد من كم نشود ، مرا از ديد او دور كن . » گفت : « مىكنم ، فردا زود وقت به نزد من آى . » گويد : ابن ابى خالد بر نشست و به نزد مأمون رفت و چون به نزد وى وارد شد گفت : « ديشب نخفتم . » گفت : « واى تو ! براى چه ؟ » گفت : « براى آنكه غسان را ولايتدار خراسان كرده اى كه او و همراهانش خورندگان يك سرند ، بيم دارم يكى از تركان بر ضد او برخيزد و درهمش بكوبد . » گفت : « من نيز در آنچه تو انديشيده اى انديشيده‌ام » آنگاه گفت : « راى تو به كيست ؟ » گفت : « طاهر بن حسين . » گفت : « واى تو اى احمد به خدا او خلع مىكند . » گفت : « من ضامن اويم . » گفت : « روانه اش كن . » گويد : پس هماندم طاهر را پيش خواند و فرمان وى را داد كه هماندم روان شد و در بستان خليل بن هاشم جاى گرفت و تا وقتى آنجا ببود هر روز يكصد هزار سوى او فرستاده شد . يك ماه آنجا ببود و ده هزار هزارى را كه سوى ولايتدار خراسان فرستاده مىشد پيش وى فرستادند .
ابو حسان زيادى گويد : و چنان بود كه فرمان وى را براى خراسان و جبال داده

5688

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5688
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست