نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5625
« به فرزند و اثاث نمىافتاد « خداى به وسيلهء او نعمتها به من داد « كه حساب آن دو دست سپاس مرا مشغول داشته « آن را از فهماننده اى فهيم آموختم « و با ده انگشت گشاده وا نمودم . » ابو حبيب موسى گويد : با مونس بن عمران بودم به بغداد و آهنگ فضل بن ربيع داشتيم ، مونس به من گفت : « چه شود اگر به نزد ابو نواس رويم . » گويد : در زندان به نزد ابو نواس رفتيم ، به مونس گفت : « اى ابو عمران آهنگ كجا دارى ؟ » گفت : « آهنگ ابو العباس ، فضل بن ربيع ، دارم . » گفت : « رقعه اى را كه به تو بدهم به او مىدهى ؟ » گفت : « آرى . » گويد : پس رقعه اى به دو داد كه در آن شعرى بود به اين مضمون : « در ميان مردمان ، دست نكو كارى نيست « مگر ابو العباس كه مولاى آنهاست « معتمدان بر بسترهاى خويش خفتند « و او شبانگاه در جانم نفوذ كرد « و آن را زنده كرد « از تو بيم داشتم ، اما از ترس تو ايمن شدم « به سبب آنكه از خدا مىترسى « همانند مقتدرى كه مىبايد « عقوبتها كند اما آن را لغو كرد « از من در گذشتى . »
5625
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5625