responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5618


« بيمناك نبودم « طربناك بر اسب خويش « سوى سياه چشمان نكو روى نرم تن گلچهره « شدم « وقتى رسيدم كه صبح بر آمده بود « به خدا اسبم بد رفت . » گفت : « ببرشان كه خدايشان بر تو مبارك نكند . » موصلى به نقل از حسين ، خادم رشيد ، گويد : وقتى خلافت به محمد رسيد در يكى از منزلهاى او بر كنار دجله فرشى گستردند كه خوبتر و نكوترين فرش دستگاه خلافت بود .
گويد : حسين گفت : « سرور من پدرت بهتر از اين فرشى نداشت كه به سبب آن بر شاهان و فرستادگانى كه به نزد وى مىآمدند مباهات كند دوست داشتم آن را براى تو بگسترم . » گفت : « خوش داشتى در آغاز خلافتم مرده ريگ [1] را براى من بگسترانى . » سپس گفت : « آن را پاره كنيد . » گويد : به خدا ديدم كه خدمه و فراشان فرش را پاره پاره كردند و از هم جدا كردند .
احمد بن محمد برمكى گويد : ابراهيم بن مهدى شعرى را براى محمد بن زبيده به آواز خواند به اين مضمون :
« از تو دورى گرفتم چندان كه « گفتند : جفا را نمىشناسد



[1] كلمه متن مرد را ج ظاهرا : تحريف و تعريبى از مرده ريگ پارسى . ( م )

5618

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5618
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست