نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5606
گويد : پس ده كنيز به نزد وى فرستاد و چون بر سكو جاى گرفتند خواندن آغاز كردند به اين مضمون : « او را كشتند كه به جايش نشينند « چنان كه مرزبانان خسرو با وى خيانت آوردند . » گويد : محمد اين را نپسنديد و سرپرست را لعنت كرد ، كنيزكان را نيز لعنت كرد ، و بگفت تا آنها را پايين بردند . آنگاه كمى صبر كرد و به سرپرست كنيزكان گفت كه ده كنيز را بالا بيارند كه چون بر سكو قرار گرفتند خواندن آغاز كردند : « هر كس از كشته شدن مالك « خرسند باشد « به هنگام روز سوى زنان ما آيد « و ببيند كه زنان با سرهاى برهنه « پيش از دميدن سحر « بر او مىنالند و چهره مىكوبند . » گويد : محمد آزرده شد و چنان كرد كه نوبت اول كرده بود و دير بينديشيد آنگاه گفت : « ده كس را بيار . » كه بياورد و چون بر سكو ايستادند به يك صدا خواندن آغاز كردند : « به دينم قسم كه كليب بيشتر از تو يار داشت « و گناهش از تو آسانتر بود « كه در خون غلطيد . » گويد : پس ، از مجلس خويش برخاست و بگفت تا آن محل را ويران كنند كه از آنچه رخ داده بود فال بد زده بود . محمد بن دينار گويد : روزى محمد مخلوع نشسته بود ، محاصره بر او سخت شده بود و سخت غمين بود و دلش گرفته بود ، نديمان خويش را پيش خواند و شراب
5606
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5606