نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5602
و ابو نواس حسن بن هانى در اين باب شعرى گفت به اين مضمون : « ماهتاب شب بر دلفين نشست « و بر آب رفت « دجله با زيبايى خويش روشنى گرفت « و سكان نيز روشنى گرفت و به خرسندى آمد « ديدهء من چون آن مركبى نديده « كه اگر برود يا بگردد نكو باشد « وقتى پاروهايش آن را به حركت وا دارد « بر آب شتابان رود يا آهسته « خدا آن را خاص امين كرده « كه به تاج شاهى تاجدار شده . » از احمد بن اسحاق بن برصوما نغمه گر آوردهاند كه عباس بن عبد الله از مردان معتبر بنى هاشم بود ، به دليرى و خرد و بخشش ، و خادمان بسيار داشت . خادمى داشت كه از همه خادمان به نزد وى ممتاز بود به نام منصور . اين خادم از او آزرده شد و سوى محمد گريخت و بنزد وى آمد كه در قصر ام جعفر بود كه آن را قرار مىگفتند . محمد او را به نيكوترين وضعى پذيرفت و به نزد وى اعتبارى شگفتانگيز يافت . گويد : روزى آن خادم با گروهى از خادمان محمد كه آنها را شمشير داران ( سيافه ) مىگفتند بر نشست و بر در عباس بن عبد الله گذشت كه مىخواست با اين كار وضع و حالى را كه بر آن بود به خادمان عباس بنماياند . گويد : خبر به عباس رسيد كه به تاخت برفت ، پيراهنى به تن داشت و سر برهنه بود ، گرزى به دست داشت كه چرم ؟ بر آن بود ، در بازارچهء ابى الورد به دو رسيد و و لگامش را بگرفت . آن خادمان با وى به نزاع آمدند ، به هر كدامشان كه ضربتى مىزد سستى مىگرفت . عاقبت از او پراكنده شدند خادم را كشيد بياورد و وارد خانهء خويش
5602
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5602