نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5580
نيز چيز داد و به مأمون نوشت كه به ما يا به بعضىمان اجازه دهد . سوى مرو رفتيم و سوى مدينه بازگشتيم كه ما را به نعمت تهنيت گفتند . مردم مدينه و ديگر كسان را كه آنجا بودند بديديم و وصف كشته شدن محمد را با آنها بگفتيم كه طاهر ابن حسين غلامى از آن خويش را به نام قريش دندانى پيش خواند و دستور داد او را بكشد . گويد . پيرى از آنها به ما گفت : « چه گفتى ؟ » و من با وى بگفتم . پير گفت : « سبحان الله ، ما اين را روايت مىكرديم كه قريش او را مىكشد و پنداشتم قبيله است كه نام همانند بود . » على بن محمد برمكى گويد : وقتى ابراهيم بن مهدى از كشته شدن محمد خبر يافت انا لله گفت و دير بگريست سپس گفت : « بر جايگاه اثر ويران شده بگذريد « در قصر خلد كه از سنگ و آجر « و مرمر تراشيده بنا شده بود « و در طلايى داشت . « آنجا بگذريد و بقدرت خداى قادر « يقين كنيد « از من سخنى بمولاى « فرمانبر و فرمانروا برسانيد « بگوييد اى پسر ولى هدايت « بلاد خدا را از طاهر پاك كن « مگر او را بس نبود كه رگهاى وى را بريد « چون قربانيها كه بكارد قصيات بريده شود « كه اعضاى او را با طناب همى كشيد
5580
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5580