responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5579


مىگويد ، خبر چيست ؟ » گفت : « اى غلام تشت را بيار . » گويد : تشت را بياوردند كه سر محمد در آن بود ، گفت : « خبر اين است به دو بگوى . » و چون صبح شد سر محمد را بر در انبار نهاد و از مردم بغداد چندان كس براى ديدن آن برون شدند كه به شمار نبودند ، طاهر بيامد و مىگفت : « سر محمد مخلوع است . » محمد بن عيسى گويد : كه مخلوع را ديده بود كه شپشى بر جامهء وى بود ، گفت :
« اين چيست ؟ » گفتند : « چيزى است كه در جامهء مردمان هست . » گفت : « از زوال نعمت به خدا پناه مىبرم . » و همان روز محمد كشته شد .
از حسن بن سعيد آورده‌اند كه گفته بود : « دو سپاه ، سپاه طاهر و سپاه بغداد ، از كشته شدن محمد پشيمان شدند به سبب مالهايى كه مىگرفته بودند . » و هم از او آورده‌اند : كه خزانه اى كه سر محمد و سر عيسى بن ماهان و سر ابو السرايا در آن بود به دو سپرده بود .
گويد : در سر محمد نگريستم ، ضربتى بسرش بود ، اما موى سر و ريشش درست بود و چيزى از آن نرفته بود ، رنگ آن نيز به حال خود بود .
گويد : طاهر سر محمد را با برد و چوب و سجاده كه از برگ خرما بود و پنبه در آن بود همراه محمد بن حسن عموزادهء خويش به نزد مأمون فرستاد كه بگفت تا يك هزار درم به دو دادند .
گويد : ديدم كه ذو الرياستين سر محمد را كه بر سپرى بود به دست خويش به نزد مأمون برد كه چون آن را بديد سجده كرد .
على بن حمزه علوى گويد : وقتى محمد كشته شد گروهى از خاندان ابو طالب به نزد طاهر آمدند كه در بستان بود ، ما نيز حضور داشتيم كه به آنها چيز داد ، به ما

5579

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5579
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست