responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5570


بنزد هرثمه رود پيش از رفتن تشنه ، شد براى وى در مخزن نوشيدنيها آب جستم ، اما نيافتم .
گويد : وقتى شب آمد روان شد و آهنگ هرثمه داشت به سبب وعده اى كه ميان وى و او بود ، جامه هاى خلافت را به تن داشت ، جبه اى و عبايى با كلاه دراز ، شمعى پيش روى او بود ، وقتى به خانهء كشيكبانان رسيديم ، به در نقره ، به من گفت : « از چاه كشيكبانان به من آب بده . » كوزه آبى به دو دادم اما از آن چشم پوشيد كه بدبو بود . از آن ننوشيد و سوى هرثمه روان شد اما طاهر كه به خويشتن در خلد كمين كرده بود به دو تاخت . وقتى محمد به كشتى نشست طاهر و يارانش برون شدند و كشتى را با تيرها و سنگها زدند كه به طرف آب پيچيدند ، كشتى وارونه شد و محمد در آب افتاد با هرثمه و هر كه در آن بود . محمد شنا كرد تا عبور كرد و سوى بستان موسى رفت و پنداشت كه غرق وى از حيلهء هرثمه بوده . از دجله گذشت و به نزديك صراة رفت .
ابراهيم بن جعفر بلخى عهده دار پادگان بود با محمد بن حميد . وى برادرزادهء شكله مادر ابراهيم بن مهدى بود و چنان بود كه وقتى طاهر يكى از ياران خراسانى خويش را به كارى مىگماشت كسانى را به دو مىپيوست .
گويد : محمد بن حميد كه به لقب طاهرى شهره بود ، محمد را شناخت . طاهر ، محمد بن حميد را در كارها تقدم مىداد وى به ياران خويش بانگ زد كه پايين رفتند و او را گرفتند . وى سوى محمد شتافت و دو پاى او را گرفت و كشيد وى را بر يابويى نشاندند ، روپوشى از روپوشهاى سياه را كه از نخ خام بود روى وى انداختند و به منزل ابراهيم بن جعفر بلخى بردند ، ابراهيم به در كوفه منزل داشت ، يكى را پشت سر وى سوار كردند كه بگيردش كه نيفتد چنان كه با اسيران مىكردند .
خطاب بن زياد گويد : وقتى محمد و هرثمه در آب افتادند طاهر به بستان مونسه شتافت كه مقابل در انبار و جاى اردوگاه وى بود تا به غرق هرثمه متهم نشود .

5570

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5570
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست