responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5569


نبرد كند . شبانه به وقتى كه كسان به خواب رفته‌اند برون شو كه اميدوارم كار ما از مردمان پوشيده ماند . » ابو الحسن مداينى گويد : وقتى محمد مصمم شد كه سوى هرثمه رود و آنچه را مىخواست پذيرفت ، اين كار بر طاهر گران آمد و نخواست وى را فارغ گذارد و بگذارد برون شود . گفت : « وى در حوزهء من است و در سمتى كه من در آنم ، من او را به وسيلهء محاصره و پيكار بيرون كشيدم كه كارش به طلب امان كشيد رضايت نمىدهم كه سوى هرثمه رود و فتح از آن وى باشد . » گويد : و چون هرثمه و سرداران چنين ديدند در منزل خزيمة بن خازم فراهم آمدند ، طاهر و خواص سردارانش پيش آنها رفتند . سليمان بن منصور و محمد بن عيسى و سندى بن شاهك نيز حضور يافتند و راى زدند و به تدبير پرداختند ، به طاهر گفتند كه محمد هرگز به نزد وى نمىشود و اگر تقاضاى وى را نپذيرد ، بيم آن هست كه كار وى چنان شود كه به روزگار حسين بن على ماهانى شد . گفتند :
« شخص وى سوى هرثمه مىرود كه به او و ناحيهء او اعتماد دارد و از تو هراسان است و انگشتر و چوب و برد را به تو مىدهد كه خلافت اين است . اين كار را بتباهى مبر و اين را غنيمت شمار كه خدا آن را آسان كرد . » گويد : طاهر اين را پذيرفت و بدان رضايت داد . پس از آن گفته شد كه وقتى هرش خبر را بدانست خواست به طاهر تقرب جويد و به دو خبر داد كه آنچه ميان وى و آنها گذشته مكرى بوده و انگشتر و برد و چوب همراه محمد به نزد هرثمه برده مىشود طاهر اين را از او باور كرد و پنداشت كه كار چنان است كه براى او نوشته و خشمگين شد و به دور قصر ام جعفر و قصرهاى خلد كمينهاى مسلح نهاد كه نيزه هاى كلفت و تبرها همراه داشتند و اين به شب يكشنبه بود پنج روز مانده از محرم سال صد و نود و هشتم و بيست و پنجم ايلول ماه سريانى .
حسن بن سعيد گويد : طارق خادم به من گفت كه محمد وقتى آهنگ آن داشت كه

5569

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5569
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست