responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5561


« اگر خواهى سپاهى اى را به خشم آرى « و بر وى امارت جويى « بگو اى گروه سپاهان « طاهر سوى شما آمد . » گويد : محمد با كسانى كه همراه وى نبرد مىكردند در شهر حصارى شد .
طاهر او را محاصره كرد و درها را بگرفت و آرد و آب و ديگر چيزها را از وى و از مردم شهر باز گرفت .
از حسين بن سعيد آورده‌اند : كه طارق خادم كه از خواص محمد بوده بود وقتى مأمون بيامد به دو خبر داد كه يكى از روزها كه محمد در محاصره بود ( و يا گفت در آخرين روز از روزهاى خويش ) از او خواسته بود كه خوردنى اى به دو دهد .
گويد : وارد مطبخ شدم و چيزى نيافتم ، پيش حمره عطردار رفتم كه كنيزك جوهر بود و به دو گفتم : « امير مؤمنان گرسنه است ، چيزى پيش تو هست ؟ كه من در مطبخ چيزى نيافتم . » گويد : و او به كنيزكى از آن خويش به نام بنان گفت : « چى پيش تو هست ؟ » و او مرغى و نانى بياورد كه آن را پيش محمد بردم كه بخورد و آب خواست كه بنوشد اما در مخزن نوشيدنيها نبود ، شب آمد و او براى ديدار هرثمه مصمم شده بود ، و آب ننوشيد تا جان داد .
ابراهيم بن مهدى كه به هنگام محاصره طاهر در شهر منصور در قصر باب - الذهب با محمد مخلوع بوده بود گويد : شبى محمد برون شد ، مىخواست از ملالتى كه در آن بود تفرج كند . در دل شب به قصر قرار رفت كه بر شاخه صراة بود پايينتر از قصر الخلد ، آنگاه به نزد من فرستاد ، پيش وى رفتم ، گفت : « اى ابراهيم اين شب خوش و زيبايى ماه را در آسمان و نور آن را در آب نمىبينى ؟ اينك با تو كنار دجله‌ايم ،

5561

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5561
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست