نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5551
« كه او را مىنگرد و مىداند چه مىگويد . « وقتى غفلت كارها را به تباهى برد « از سر لجاج از كارى غافل نمىماند . » در اين سال كار محمد سستى گرفت و به هلاك خويش يقين كرد و نيز عبد الله بن - خازم بن خزيمه از بغداد به مداين گريخت . از حسين بن ضحاك آوردهاند كه : محمد از عبد الله بن خازم بد گمانى مىنمود و قصد جان و مال وى داشت ، سفلگان و غوغاييان نيز مايهء زحمت او مىشدند و او شبانگاه با عيال و فرزندان خويش بر كشتىها به مداين پيوست و آنجا ببود و در نبردى حضور نيافت . ديگرى گويد : طاهر به او نامه نوشت و تهديد كرد كه املاك وى را مىگيرد و نابودش مىكند كه از وى بيمناك شد و از آن فتنه گريخت و بسلامت ماند ، يكى از خويشاوندان وى در اين باب شعرى گفت بدين مضمون : « هراس ابن خازم از عوام « و اوباش و سفلگان جماعت نبود « بلكه از صولت شيرى درنده و درهم كوب ، « هراس كرد . » گويد : وضع محمد در ميان مردمان شيوع يافت و بازرگانان كرخ به نزد همديگر رفتند و گفتند : « مىبايد كار خويش را براى طاهر عيان كنيم و به دو بنماييم كه بر ضدش كمكى نكردهايم . » گويد : پس فراهم آمدند و نامه اى نوشتند و ضمن آن به طاهر اعلام داشتند كه شنوا و مطيع و دوستدار ويند ، از آن رو كه خبر يافتهاند كه اطاعت خدا و عمل به حق و جلوگيرى از مشكوك الحال را مرجح مىدارد . آنها نگريستن نبرد را نيز روا نمىدارند چه رسد به پيكار كردن . كسانى كه حريفان وى شدهاند از آنها نيند و راههاى
5551
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5551