نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5542
عمرو بن عبد الملك عترى گويد : وقتى طاهر ديد كه كسان به كشتار و ويرانى و حريق اهميت نمىدهند دستور داد كه بازرگانان را نگذارند كه چيزى از آرد و ديگر كالاها از ناحيهء او به شهر ابو جعفر و ناحيهء شرقى و كرخ برند و دستور داد كه كشتىهاى بصره و واسط را از طرنايا به فرات بازگردانند و از آنجا به محول كبير و صراه و از آنجا به خندق در انبار ، برانند . كشتىهايى را كه زهير بن مسيب تا بغداد بدرقه مىكرد از هر كشتى از هزار تا دو هزار و سه هزار درم و بيشتر مىگرفت كه نرخها بالا رفت و مردمان به تنگناى سخت افتادند و بسياريشان از گشايش و آسايش اميد ببريدند و هر كه از بغداد برون شده بود خرسند بود و هر كه به جا مانده بود از ماندن خويش تأسف داشت . در اين سال ابن عايشه از طاهر امان خواست ، وى مدتى در ياسريه به كمك محمد نبرد مىكرده بود . و هم در اين سال طاهر تنى چند از سرداران خويش را بر اطراف بغداد نهاد ، علاء بن وضاح ازدى را با يارانش و كسانى كه بدانها پيوست در وضاحيه به نزد محول كبير نهاد ، نعيم بن وضاح برادرش را با كسانى از تركان و ديگران كه با وى بودند در مجاورت حومهء ابو ايوب بر كنار فرات نهاد ، آنگاه به مدت چند ماه روز و شب نبرد كرد . هر دو گروه ثبات كردند ، نبردى در كناسه رخ داد كه طاهر به خويشتن بدان پرداخت و بسيار كس از ياران محمد در آن كشته شدند . گويد : عمرو بن عبد الملك در اين باب شعرى گفت به اين مضمون : « نبرد روز شنبه ، حديث جاويد شد . « چه پيكرها ديدم كه افتاده بود ، « و چه پيكرها و بينندگان كه مرگ « در كمين آن بود . « و تيرى سرگردان بدان رسيد
5542
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5542