نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5903
است ؟ » گفتند : « آرى . » به محمد بن مغيره گفت : « برخيز و او را به عوض پسرت و برادرت بكش . » محمد برخاست ، به طرف وى رفت و با شمشير به او ضربت زد و شمشيرها بر او افتاد و كشته شد . سخن از خبر ابو شاس شاعر ابو شاس شاعر ، غطريف بن حسين ، جوانى بود از مردم عراق ، پرورده به خراسان ، اديب و فهيم . سرخاستان وى را ملازم خويشتن كرده بود كه اخلاق و روشهاى عربان را از او مىآموخت . وقتى بر سرخاستان چنان رخ داد كه داد ، ابو شاس در اردوگاه وى بود و اسبان و بارهايى همراه داشت ، گروهى از بخاريان از ياران حسن بر او هجوم بردند و هر چه را كه با وى بود به غارت بردند و چند زخم برداشت . ابو شاس با شتاب برفت و كوزه اى را كه با خويشتن داشت بر گرفت و بر دوش نهاد و جامى به دست گرفت و بانگ زد : « آب در راه خدا . » و در فرصتى از غفلت قوم زخمدار از خيمه گاه خويش گريخت و پسرى كه از خيمه گاه عبد الله بن محمد - قطقطى طبرى مىگذشت ، او را بديد . عبد الله ، دبير حسن بن حسين بود . شاعر را شناختند ، خادمان عبد الله او را شناختند . كوزه اى به دوش داشت و آب مىداد . وى را به خيمهء خويش بردند و يارشان را از حضور وى خبر دادند كه پيش وى برده شد كه اسبش داد و جامه پوشانيد و حرمت به تمام كرد و وصف وى را با حسن ابن حسين بگفت و به دو گفت : « قصيده اى دربارهء امير بگوى . » ابو شاس گفت : « به خدا از هول ، آنچه از كتاب خداى در سينهام بود محو شد چگونه شعر بدانم . »
5903
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5903