نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5717
را بنگرند و سرپوشى را كه بر چهرهء خويش افكنده بود به گردنش افكندند و روپوشى را كه خويشتن را بدان پوشانيده بود به سينه اش نهادند تا مردم آن را ببينند و بدانند او را به چه حال گرفتهاند . و چون روز پنجشنبه شد مأمون ابراهيم را به خانه احمد بن ابى خالد انتقال داد و به نزد وى بداشت آنگاه مأمون به وقتى كه سوى واسط مىرفت به نزد سهل ، او را همراه خويش برد ، كسان گفتند كه حسن دربارهء ابراهيم با مأمون سخن كرد كه از او رضامند شد و رهايش كرد و او را به نزد احمد بن ابى خالد جاى داد و پسر يحيى ابن معاذ و خالد بن يزيد را با وى نهاد كه از وى حفاظت كنند ، اما گشايش داشت كه مادرش و عيالش با او بودند ، بر مىنشست و به خانهء مأمون مىرفت و اين كسان حفاظتش مىكردند . در اين سال مأمون ، ابراهيم بن عايشه را بكشت و بياويخت . سخن از اينكه چرا مأمون ابراهيم بن عايشه را كشت ؟ سبب آن بود كه مأمون ، ابن عايشه و محمد بن ابراهيم افريقايى و دو تن از مالربايان را يكى به نام ابو مسمار و ديگرى به نام عمار ، و فرج بغوارى و مالك بن - شاهى و گروهى ديگر را كه براى بيعت ابراهيم كوشيده بودند از آن پس كه تازيانه - شان زدند در مطبق به زندان كرد بجز عمار كه امان يافت از آن رو كه بر ضد قوم اقرار آورده بود ، يكى از اهل مطبق گفته بود كه آنها قصد دارند آشوب كنند و زندان را نقب بزنند . و چنان بود كه يك روز پيش از آن در زندان را از داخل بستند و نگذاشتند كسى به نزدشان وارد شود و چون شب شد و آشوب آنها را شنيدند
5717
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5717