نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5718
خبر به مأمون رسيد كه در دم به خويشتن بر نشست و سوى آنها رفت و آن چهار كس را پيش خواند و گردنهاشان را دست بسته بزد ، ابن عايشه دشنامى زشت به دو گفت . صبحگاهان همه را بر پل پايين بياويختند و روز بعد كه روز چهارشنبه بود ابراهيم بن عايشه را فرود آوردند و كفن كردند و بر او نماز كردند و در گورستان قريش به خاك كردند . ابن افريقايى را نيز فرود آوردند و در گورستان خيزران به خاك كردند و بقيه را به جاى نهادند . گويند : وقتى ابراهيم بن مهدى را گرفتند وى را به خانه ابو اسحاق - ابن رشيد بردند ، در آن وقت ابو اسحاق به نزد مأمون بود ، وى را پشت سر فرج ترك سوار كردند و چون به نزد مأمون وارد كردند به دو گفت : « هى ، ابراهيم . » گفت : « اى امير مؤمنان صاحب انتقام ، حاكم قصاص است و گذشت به پرهيزگارى نزديكتر است . هر كه به لوازم تيره روزى كه براى وى فراهم مىشود مغرور شود ، حادثات دهر را به خويشتن كشانيده است . خدا ترا برتر از همه گناهكاران نهاده چنان كه همه گناهكاران را زير دست تو نهاده ، اگر عقوبت كنى به موجب حق تو است و اگر ببخشى اقتضاى تفضل تو است . » گفت : « اى ابراهيم مىبخشم . » كه او تكبير گفت سپس به سجده افتاد . به قولى ابراهيم اين سخنان را هنگامى كه نهان بود به مأمون نوشت . مأمون در حاشيهء رقعهء او نوشت : « قدرت كينه را مىبرد ، ندامت توبه است و ميان اين دو عفو خداست كه بزرگترين مسئلت ماست . » آنگاه ابراهيم شعرى در ستايش مأمون گفت به اين مضمون :
5718
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5718