responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5671


سخن از خبر روان شدن مامون به سوى عراق گويند كه على بن موسى علوى فتنه و نبردى را كه مردم از وقت كشته شدن برادرش در آن افتاده بودند به مامون بگفت و اينكه فضل بن سهل اخبار را از او نهان مىدارد و مردم خاندان وى و مردم دربارهء چيزهايى به او اعتراض دارند و مىگويند كه وى جادو زده و مجنون است و چون چنين ديده‌اند يا عمويش ابراهيم ابن مهدى بيعت خلافت كرده‌اند .
مامون گفت : به طورى كه فضل به دو خبر داده با ابراهيم بن مهدى بيعت خلافت نكرده‌اند بلكه او را امارت داده‌اند كه به كارشان قيام كند ، اما على بن موسى به دو خبر داد كه فضل دروغ گفته و با وى دغلى كرده و جنگ ميان ابراهيم و حسن بن سهل به پاست ، مردم دربارهء وى و برادرش و من و بيعت كردن تو با من از پى خويش اعتراض دارند .
گفت : « از مردم اردوى من كى اين را مىداند ؟ » گفت : « يحيى بن معاد و عبد العزيز بن عمران و عده اى از سران مردم سپاه . » گفت : « آنها را بنزد من آر تا دربارهء آنچه گفتى از آنها پرسش كنم . » پس آنها را بنزد مأمون برد كه يحيى بن معاد بود و عبد العزيز بن عمران و موسى و على بن ابى سعيد خواهرزادهء فضل و خلف مصرى .
مامون دربارهء آنچه على بن موسى خبرش داده بود از آنها پرسش كرد كه نخواستند بگويند تا امانشان دهد كه فضل بن سهل كه متعرضشان نشود ، اين را براى آنها تعهد كرد و براى هر كدامشان به خط خويش مكتوبى نوشت و به آنها تسليم كرد . آنگاه از فتنه هايى كه مردم در آن افتاده بودند خبرش دادند و براى او عيان كردند و گفتند كه مردم خاندان وى و وابستگانش و سردارانش بر او خشمگينند و دربارهء بسيارى چيزها و اشتباهكارى فضل در مورد هرثمه ، زيرا هرثمه آمده بود وى را اندرز گويد به دو بگويد كه چگونه كار كند و اگر كار خويش را به سامان نيارد ، خلافت از وى

5671

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5671
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست