نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5592
« واى تو با اين مرد كجا مىروى ، به خدا اگر تو را با وى به دست آرند كشته مىشوى و آسانترين بليه اى كه به تو مىرسد اين است كه محبوس شوى . » مكارى گفت : « انا لله و انا اليه راجعون . به خدا نام وى را دانستهام و آن را شنيدهام . خدايش بكشد . » گويد : مكارى به نزد ياران خويش رفت ، يا به پادگانى كه بدان رسيده بود ، و خبر سمرقندى را با آنها بگفت آنها از ياران كندغوش بودند كه از جمله ياران هرثمه بود . سمرقندى را گرفتند و به نزد هرثمه فرستادند ، هرثمه نيز او را به نزد خزيمة بن خازم فرستاد ، خزيمه نيز وى را به يكى از خونخواهان داد كه وى را به كنار دجله برد ، بر سمت شرقى كه زنده بردار شد . گويند : وقتى مىخواستند او را به دارش ببندند مردم بسيار فراهم آمدند و او پيش از آنكه بسته شود مىگفت : « شما ديروز مىگفتيد : اى سمرقندى خدا دستت را نبرد . و امروز سنگها و تيرهايتان را آماده كردهايد كه بر من افكنيد . » راوى گويد : وقتى دار را بالا بردند سوى وى رفتند و سنگ و تير انداختند و با نيزه ها ضربت زدند تا او را كشتند . پس از مرگش نيز مىانداختند . روز بعد او را بسوختند . آتشى آوردند كه وى را با آن بسوزند و آن را بر افروختند اما افروخته نشد . نى و هيزم بر او انداختند و بيفروختند كه قسمتى از او بسوخت و سگان قسمتى را پاره پاره كردند و اين به روز شنبه بود دو روز رفته از صفر . سخن از وصف محمد بن هارون و كنيهء او و مدت خلافتش و مقدار عمرش هشام بن محمد گويد ، و غير او نيز ، كه محمد بن هارون ، ابو موسى به روز پنجشنبه يازده روز مانده از جمادى اول سال صد و نود و سوم زمامدار شد و به شب يك شنبه شش روز مانده از صفر سال صد و نود و هشتم كشته شد . مادرش زبيده بود
5592
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5592