responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5589


سخن از اينكه چرا سپاهيان به طاهر تاختند ؟ و سرانجام كار وى و كار آنها سعيد بن حميد به نقل از پدرش گويد : ياران طاهر پنج روز پس از كشته شدن محمد به دو تاختند ، مالى به دستش نبود ، به تنگنا افتاد و پنداشت مردم حومه ها در اين كار با آنها موافقند و با آنها بر ضد وى همدستى مىكنند . اما هيچكس از مردم حومه ها در اين باب نجنبيده بود .
گويد : فشار ياران وى سخت شد كه بر خويشتن بترسيد و از بستان بگريخت و سوى عاقر قوب رفت كه چيزى از اثاث وى را غارت كردند .
گويد : طاهر دستور داده بود درهاى شهر و در قصر را حفاظت كنند كه ام جعفر و موسى و عبد الله دو پسر محمد برون نشوند آنگاه بگفت تا زبيده را با موسى و عبد الله پسران محمد از قصر ابو جعفر به قصر الخلد برند ، به شب جمعه دوازده روز مانده از ربيع الاول ببردند ، اما همانشب آنها را در يك كشتى به همينيا برد بر ساحل غربى زاب بالا ، سپس بگفت تا موسى و عبد الله را از راه اهواز و فارس به خراسان پيش عمويشان برند .
گويد : وقتى سپاهيان به طاهر تاختند و مقررى خواستند در انبار را كه كنار خندق بود با دربستان بسوختند و سلاح برهنه كردند و آن روز ، روز بعد بدين گونه بودند و بانگ زدند : « موسى ، اى نصرت يافته » اما مردمان ، برون فرستادن موسى و عبد الله را به وسيلهء طاهر تأييد مىكردند .
گويد : طاهر با سردارانى كه با وى بودند به يكسو رفته بود و براى پيكار آنها آرايش گرفته بود ، وقتى اين خبر به سرداران و سران رسيد سوى وى رفتند و پوزش خواستند و بىخردان و نوسالان را خطا كار شمردند و از او خواستند كه از آنها درگذرد و عذرشان را بپذيرد و از آنها خشنود شود و براى وى تعهد كردند كه تا وقتى

5589

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5589
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست