نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 79
فرزندان آدم تا جهان باشد ، و اگر بد است شوم باديا و فال شوم ماناد از تو تا جهان باشد . چون بر كوه شد پسر را ديد هلاك شده و تباه گشته . جغد را نفرين كرد . و از اين سبب مردمان او را شوم دارند و بانگ او ناخجسته دارند و زجر نيز از اين قياس كنند ، و اگر نه او را هيچ گناهى نيست . پس گيومرت بر كوه دماوند بسيارى بگريست و دعا كرد به خداى عزّ و جلّ تا او را روشن گرداند كه [ b 15 ] فرزند او را كه كشت ، و ندانست كه آن فرزند را چه كند كه تباه شده بود . پس خداى عزّ و جلّ چاهى پديد آورد بر سر آن كوه و آن پسر بدان چاه فرو هشت به جاى گور . و مغان اندر اين گفتارها گويند كه گيومرت آن را كنده بود تا به آب سوراخ گردد و آن فرزند را آنجا افكند . پس چون بدانست كه آن فرزند مرده هلاك كردند ، آتش آورد بر سر آن چاه و بفروخت . آتش بدان چاه فرود افتاد . از آن روز باز تا امروز هر روز ده پانزده نوبت آتش زبانه برزند و به هوا اندر شود و باز بدان چاه فرود رود . و مغان گويند كه آن آتش گيومرت است كه ديوان و مرده را از اين فرزند او باز مىدارد و دور مىدارد و دور مىكند . پس چون فرزند را به گور كرد ، گيومرت بر سر چاه سه روز همى گريست و دعا همى كرد و مىگفت مرا بنماى كه اين فرزند مرا كه كشت . چون ديگر شب بود به خواب ديد كه پيرى بيامد و او را گويند چند نالى ؟ خداى تعالى ترا فرزند بسيار داده است و ترا بر همه جهان پادشاهى خواهد دادن و هر چه اندر اين جهانند همه فرمانبردار تو گردند ، تو بر قضاى خداى تعالى ناسپاسى مكن . گيومرت گفت : مرا با قضاى خداى عزّ و جلّ كارى نيست كه اندر اين كار او گفتار نيست ، كه او آن كند كه خود خواهد ، و من به قضاى او راضيم و ليكن مرا مراد آنست كه بدانم كه اين فرزند مرا بدين حال كه كشت ؟ گفت : گروه مرده كردند كه به فلان جااند . و او را بنمود جاى ايشان . چون گيومرت از خواب بيدار شد ، خداى را شكر كرد و عذر كرد از آن تنگدلى كردن ، و مرغان را بديد بدان حوالى كه مونس وى بودند . هر چه از بهر پسر آورده بود همه پيش ايشان بنهاد . چون از آن خواب با هيبت برخاست چنان بود كه هر كه به وى درنگريدى از او هيبتى به دل وى اندر آمدى . و او نيكوروىتر از فرزندان
79
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 79