نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 609
زندگانى اردشير بسيار هنرها ديدند از عدل و تواضع و نيكو داشتن سپاه و رعيّت ، و از پس پدر آن نيكويى افزون كرد ، و سيرت او از آن پدرش افزونتر آمد . و چون از مملكت او يازده سال بگذشت ، سپاه بكشيد و به نصيبين باز شد . جايى است به نزديكى شام ، حصارى استوار ، و ملك اندر آن حصار شد و او بر در حصار بنشست . و روزگارى چند بود ، خبر آمد او را از خراسان كه دشمن آمد كه پارس بگيرد . از آنجا باز پارس شد و با آن دشمن حرب كرد و او را بكشت ، و از آن بپرداخت و به نصيبين باز شد ، و ملك نصيبين اندر حصار شد و او بر در حصار سپاه فرود آورد ، و يك شب ببود ، ديگر شب ديوار حصار بيفتاد ، و آن شهر را بىحرب بگرفت ، و خلق بسيار با ملكشان بكشت . و قيصر روم را اندر آن حصار خواستهء بسيار بود . همه برگرفت و آهنگ زمين شام كرد ، و روم و شهرهاى بسيار بگشاد . و ملكى بود رومى به شهر انطاكيه ، [ نام اوريانوس ] ، به حصار اندر شد ، و شاپور آن حصار بگشاد و آن ملك را بگرفت و به اهواز آورد ، و شهر شوشتر به اهواز بنا كرد ، و اين ملك روم را كه بگرفته بود بفرمود كه تا به روم كس كند تا روميان بيايند ، ايشان كه بنا دانند كردن ، و شادروان آن شهر [ a 112 ] بنا كنند ، و چون تمام كنند من ترا آزاد كنم . پس آن رومى به روم كس فرستاد و استادان روم بيامدند . شاپور ايشان را بفرمود كه گرداگرد اين شهر شادروان خواهم كه بيفگنيد كه زمين شهر بر آن بود ، و زمين و تا روى زمين به گچ و سنگ و آجر راست كنيد ، پهناى شادروان هزار رش و درازاى او همچنان . ايشان بكردند ، و هر خواسته از آن رومى كه اسير بود در دست شاپور ، از روم مىآوردند و بر آن هزينه مىكردند تا بنا تمام شد . پس رومى را بينى و لب زيرين ببريد و دست باز داشت و گفتا : چاره نيست از اين داغ و نشان من كه بر روى تو باشد . و شاپور آنجا سپاه بسيار دست بازداشت از هر جايى ، و نام او تكريت كرد ، هم از حدّ عراق است ، هم از حدّ شام [ شهرى بود آن را الحضر خواندندى ، و آنجا ملكى بود نام او ساطر [ ون ] و به لقب او را ضيزن خواندندى و از عرب بود . و اين حضر
609
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 609