نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 579
ملك يمليخا را گفت : اى جوانمرد ! بشارت ترا كه دقيانوس مرد و تا اكنون سيصد و نه سال است ، و خداى عزّ و جلّ پيغامبرى را فرستاد نام وى عيسى بن مريم با كتاب خويش از آسمان ، و قصّهء شما اندر انجيل پديد است ، و ما خداى را پرستيم و به دين عيسى اندريم و شما را همى چشم داشتيم تا كى بيرون آييد از كهف . اكنون ياران تو كجااند ؟ گفت : به كهف اندر . ملك بر نشست با همه سپاه و بيرون آمد . يمليخا همى آمد تا در كهف ، چون نزديك رسيد ، يمليخا ملك را گفت : ايشان خبر اين جهان ندارند و پندارند كه دقيانوس هنوز زنده است و آمد تا ايشان را هلاك كند و بترسند . دستورى ده تا من از پيش فراز شوم و ايشان را خبر دهم تا ايشان شاد شوند و بيرون آيند . ملك او را بفرستاد . يمليخا به غار اندر شد و ملك و مردمان همى ديدند . پس ياران يمليخا گفتند : چه خبر است ؟ يمليخا ايشان را خبر جهان و مرگ دقيانوس و بيرون آمدن عيسى همه بگفت ، و يمليخا بيفتاد و بمرد با يارانش و سگ همه بمردند ، و ملك بر در كهف بماند و شب فراز آمد . و ملك آن شب آنجا بماند . چون روز ببود ، يمليخا بيرون نيامد . ملك بفرمود كه به غار اندر شويد . كس نيارست به غار اندر شدن از هول [ a 107 ] آن غار ، ندانستند كه چه كنند . * ( فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً 18 : 21 ) * . گفتند : ايدر بنايى بكنيد و علامتى كه مردمان بدانند كه اين كهف ايشان است . * ( رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ 18 : 21 ) * . و خداى بهتر داند با ايشان . پس آنجا مزگتى كردند . و قصهء اصحاب الكهف كه به چه وقت اندر شدند به كهف و چند سال بماندند و به عهد كدام ملك بيرون آمدند ، و آنكه خداى عزّ و جلّ گفت : * ( أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ 18 : 9 ) * . و آن نبشته است كه ايشان بنوشتند . [ و اين همه قصّهء اصحاب الكهف كه ترا روايت كردند اين است كه خداوندان تفسير گفتند اندر كتب تفسير ، و چنين كه گفتند همه حرف به حرف روايت كرديم ، و محمّد بن جرير هم ايدون گويد اندر اين كتاب كه گروهى از علما چنين روايت كردهاند كه ايشان پيش از عيسى به كهف اندر شدند و از پس عيسى عليه السّلام بيرون آمدند ، و ليكن بيرون شدن و اندرون شدن همه به ايّام ملوك طوايف بود از
579
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 579