responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 492


آن گرماى آسانى يابند تا زوال بگردد و نيمروز ببود ، آفتاب از ايشان بشود تا ديگر روز كه باز آفتاب بر ايشان بر آيد . خداى گفت : * ( كَذلِكَ وَقَدْ أَحَطْنا بِما لَدَيْه خُبْراً 18 : 91 ) * .
يعنى علما . امّا اينكه گفت : * ( وَقَدْ أَحَطْنا 18 : 91 ) * . يعنى علم من محيط [ بود بر ايشان ] پيش از ذو القرنين اندر همه . و امّا آنكه گفت : كذلك . اين را معنىاى لطيف است نزديك علما ، و مفسّران ايدون گويند اندر اين تقديم بايد اندر نظم آيت تا معنى كذلك بيرون آيد . چنان كه ايدون گويند : * ( ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ 18 : 89 - 90 ) * . و معنى سببا اندرين طريق خواهد . گفتا : اين راه كه من او را دادم همى رفت تا به مغرب رسيد .
و معنى كذلك ايدون بود كه گويد : همچنان . گفتا : پس همچنان از مغرب راه برگرفت ، آن راه كه من داده بودم تا به مشرق برسيد . پس گفت : * ( ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً . حَتَّى إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ 18 : 92 - 93 ) * . يعنى الجبلين . و به حدّ مشرق دو كوه بود بلند و به ميان آن دو كوه اندر مردمان مسلمان بودند بسيار . و خداى عزّ و جلّ گفت : * ( وَجَدَ من دُونِهِما قَوْماً لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا 18 : 93 ) * . مردمانى بودند كه لغت ذو القرنين و زبان يونانيان ندانستند . چون ذو القرنين آنجا شد با سپاه بسيار ، ايشان به طاعت پيش آمدند و دين اسلام پيدا كردند و ذو القرنين ايشان را بنواخت و وعده هاى نيكو كرد و آنجا به ميان دو كوه فرود آمد . و بالاى آن دو كوه به بلندى چندان است كه خداى داند . و از هيچ سوى راه نيست كه بدان كوهها [ a 92 ] بر توان شدن .
و از آن سوى آن كوهها خلقى بودند هم آدميان ، ايشان را ياجوج و ماجوج خوانند و عدد ايشان خداى داند ، و به دو گروه‌اند : يك گروه از فرزندان ياجوجاند و ديگر گروه از فرزندان ماجوج . و ايشان دو برادر بودند از فرزندان يافث بن نوح ، از پس طوفان آنجا به حدّ مشرق افتادند و از پس آن كوه قرار گرفتند . و ايشان را نسل آمد و از پشت هر يكى چندين هزار مرد آمد و خلق بسيار شد . و صورت ايشان آدمى است و ليكن بالاى هر يكى دو رش است ، و گوشهاى ايشان دراز ، بر زمين همى كشند . جامه ندارند و برهنه‌اند چون گاو و خر ، و پيش يك ديگر جماع كنند و حدث مىكنند . و چون بخسبند يك گوش زير افگنند و بستر كنند و ديگر لحاف

492

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 492
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست