نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 468
شد و آن شهر و آن مزگت بديد همه آبادان و پر خلايق چنان كه بوده بود . و بخت النّصر آنگه كه آن مزگت ويران كرده بود ، هر تورات كه اندر آنجا بود همه را بسوخته بود . و اين مردمان همه بازآمدند و شهر و مزگت آبادان بكردند و ليكن از تورات خبر نداشتند و از علوم دينى هيچ نمانده بود با ايشان ، و هيچكس را ندانستند و سخت غمگين مانده بودند و دل شكسته . چون عزيز عليه السّلام گفت : من پيغمبرم ، گفتند : چه علامت است ترا ؟ گفت : من ارمياام كه خداى عزّ و جلّ مرا سوى بنى اسرائيل پيغمبر كرده بود و مرا به زندان كردند ، و بخت النّصر بيامد و مرا از زندان بيرون كرد و من از صد سال باز مرده بودم . و حديث خويش و خر و طعام و شراب ايشان را بگفت . ايشان گفتند : اين همه شايد بودن و خداى عزّ و جلّ بر همه قادر است و ليكن ما را علامتى بايد كه بدانيم كه تو پيغمبرى . و هرگز به بنى اسرائيل اندر جز موسى و هارون تورات از بر نخوانده بودند و كس ندانسته بود . پس عزير همه تورات از بر بر خواند و بر ايشان املا كرد تا بنوشتند و او را راستگوى داشتند و به پيغمبرى بپذيرفتند ، و خداى را عزّ و جلّ سجدهء شكر كردند كه تورات را بديشان داد و ايشان را پيغمبرى فرستاد هم از ايشان . و شعيا كه قصّهء او خود گفتيم ، تورات به خطَّى نكو بنوشت نسختى درست ، و به مزگت بيت المقدّس به زير ستون اندر پنهان كرده بود و ستونهاى مزگت از سنگ بود ، هر ستونى يك لخت ، چنان كه ديوان كردند در عهد سليمان . و چون بخت النّصر مزگت ويران كرد ، ستونها را نجنبانيد و هم بر آن ستونها بنا كردند . چون عزيز بيامد ، [ b 88 ] تورات بر ايشان املا كرد و بنوشتند . ايشان را گفت : مرا علامتى نيز هست درستتر . گفتند : چيست ؟ گفت : شنيدهام كه آن پيغمبر كه شعيا نام بود از بنى اسرائيل از پس سليمان ، نسخت تورات به زير ستونى اندر پنهان [ كرده ] است از اين ستونهاى مزگت . گفتند : ما اين شنيدهايم به اخبارها اندر و ليكن ندانيم كه آن كدام ستون است . عزيز گفت : من دانم كه خداى عزّ و جلّ مرا آگاه كرده است ، فلان ستون را زير بكنيد . بكندند . تورات را اندر آنجا بيافتند . بر گرفتند و اندر صندوقى چوبين بنهادند
468
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 468