ايشان گفتند : رواست . ملك بفرمود تا ايشان را به سرايى اندر باز داشتند و امينان خويش را بيرون كرد از بازرگانان هندوستان ، و ايشان را هر چه از هندوستان به شام برند از متاع بازرگانان ، زر و خواسته ، همه از خزينهء خويش بداد از جواهر و داروها كه در خزينهء او بود كه آن زمين را بشايست ، و گفت : آنجا شويد و هر چيزى كه فروخت را شايد بفروشيد و بر رسيد كه آن چه زمين است و چه مردماناند و چه دين دارند و زمين او چگونه است ، از رفتن و بيرون آمدن . و آن خبرها بياريد ، و تا اين همه باز ندانيد باز مگرديد ، و شما را من از بهر آن گزيدم كه شما امينان منايد و راست گوييد ، و هر كه از شما راست گويد او را پاداش دهم ، و هر كه دروغ گويد عقوبت كنم .
پس ايشان را با مردمان حاضر آورد كه از آنجا آمده بودند ، تا راهها بگفتند و بنمودند و نيك و بد آن را همه بگفتند . و ايشان از زمين هندوستان برفتند تا لب دريا ، و اندر دريا نشستند بر صفت بازرگانان ، و به زمين شام آمدند و به بيت المقدّس به شهرى اندر فرود آمدند و متاعها عرضه كردند ، و خريدار نيافتند و آن بر ايشان كساد شد ، و نرخ ارزان مىفروختند تا مردمان ايشان را بدانستند و گستاخ شدند . پس مردم را گفتند : اين ملك شما از ما چيزى بخرد ، و با ما گوهرها و چيزها و داروهاى گرانمايه است . گفتند : اين ملك زر و جواهر و گنج بسيار دارد و هر چه اندر خزينهء داود و سليمان بود و هر چه به خزانهء پيغمبران و ملكان در بود همه به دست او اندر گرد آمده است .
ايشان پرسيدند كه اين ملك شما را سپاه چند است و به چه حرب كنند ؟ گفتند :
او را سپاه نيست و اين چيزها كه شما همى گوييد ، و ليكن خدايى دارد ، و اين ملك آن خداى را پرستد ، و اگر اين ملك خداى خويش را بخواند و از او بخواهد تا كوهها برگيرد اجابتش كند . ايشان گفتند : اين خداى را جاى كجا باشد ؟ گفتند : خداى آسمان و زمين است و كوه و دريا و برّ و بحر همه او را است ، و اين همه خلق بندگان اواند و او نگاهدارندهء ايشان است ، و اين ملكان و دشمنان را باز دارد . ايشان هر چه بشنيدند اين حالها همه بنوشتند ، چون تمام شد با يك ديگر گفتند : ما اين ملك را

450