responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 420


خوى اسب است كه هيچگونه مردم از آن آب سير نباشد مگر خوى اسب است كه شيرين بود و خوردن آن سودمند بود و سير كند ، و ديگر اندر آن حقّه يك دانه ياقوت سرخ است سوراخ ناكرده و ملك شما خواست كه سوراخ كردن ياقوت بياموزد . پس سليمان بفرمود تا الماس را بياورند و ياقوت را بدان سوراخ كردند . و آن هديّه ها را همه باز داد و رسولان را بازگردانيد . * ( ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها 27 : 37 ) * . يعنى لا طاقة لهم . گفت باز شو كه من همى آيم بر ايشان با سپاهى كه ايشان را بدان لشكر طاقت نيست . * ( وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَهُمْ صاغِرُونَ 27 : 37 ) * . يعنى اسير و ذليل كنند و از شهر بيرون آورند .
رسول باز گرديد و بلقيس لشكر گرد كرد كه سوى سليمان رود و مسلمان شود ، و هر گه كه بلقيس به شهرى شدى تخت مملكت او به هفت خانه اندر بردندى و بنهادندى و درهاى آن خانه ها همه آهنين بودى و قفلهاى استوار زده ، و هزار مرد بدان جايگاه موكّل كرده بود با سلاحهاى تمام . و ميان سليمان و بلقيس دو روزه راه بود . سليمان چون خبر آمدن او بشنيد ، مردم را گرد كرد و مىخواست كه بلقيس را قدرتى بنمايد از قدرتهاى خداى عزّ و جلّ تا به پيغمبرى او مقرّ آيد ، آن خلق را گفت : * ( يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ 27 : 38 ) * . كيست از شما كه آن تخت او بر من آورد پيش از آنكه او اينجا آيد ؟ و جبريل او را گفته بود كه او اينجا آيد و به دست تو مسلمان شود . يكى از مهتران جنّيان گفت : من بيارم . سليمان گفت : به چندگاه ؟ گفت : پيش از آنكه تو از تخت برخيزى ، زيرا كه سليمان عليه السّلام هر روزى مردمان و پريان را و همه خلق را بار دادى و برخاستى ، و وقت چاشتگاه بودى . سليمان نخواست كه فخر آوردن تخت بلقيس پريان را باشد ، مىخواست كه آدميان را بود ، چنان كه خداى عزّ و جلّ گفت : * ( قال عِفْرِيتٌ من الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ به قَبْلَ أَنْ تَقُومَ من مَقامِكَ وَإِنِّي عَلَيْه لَقَوِيٌّ أَمِينٌ 27 : 39 ) * . و در ميان آدميان يكى بود كه نام او آصف بن برخيا بود . چون عفريت چنان گفت ، سليمان گفت :
زودتر خواهم . آصف گفت : من بيارم . و اين آصف اسم اعظم خداى [ دانست ] و از فرزندان اشموئيل بود و مادرش از بزرگان بنى اسرائيل از فرزندان لاوى بن يعقوب .

420

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 420
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست