responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 418


و ببين تا خود چه جواب دهند .
سليمان نامه بنوشت و مهر بر نهاد و هدهد به منقار برگرفت و برفت . چون به شهر سبا رسيد ، به بوستانهاى بلقيس رفت و او را بديد . پس نامه در كنار بلقيس افگند و خود بر درختى بنشست . بلقيس بترسيد و گفت : اين بزرگ ملكى بود كه رسولش مرغ است . و آن نامه مهر بر نگرفت و گفت : تا پيش سپاه و بزرگان باز كنم . پس كس فرستاد و از شهر بزرگان و سرهنگان را بخواند . و او را هزار سرهنگ بود و هر سرهنگى ده هزار مرد داشتى و جملهء آن لشكر هزار هزار بودند . همه سرهنگان را بخواند و ايشان را گفت : * ( يا أَيُّهَا الْمَلأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ 27 : 29 ) * . گفتا : نامه‌اى آمد از كسى بزرگوار بر من . و آن نامه پيش ايشان برگشاد و در نامه نبشته بود : * ( إِنَّه من سُلَيْمانَ وَإِنَّه بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ . أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ 27 : 30 - 31 ) * . گفت خويشتن را از من بزرگتر مداريد و به دين من اندر آييد ، و خود بر ايشان كبر آورد و ايشان را گفت كبر بنهيد و مسلمانى گيريد و كبر و مسلمانى به يك جاى گرد نيايد و اين توحيد بود .
بلقيس گفت لشكر را : * ( يا أَيُّهَا الْمَلأُ أَفْتُونِي في أَمْرِي ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ 27 : 32 ) * . گفتا : مرا مشورت كنيد برين كار اندر كه من بىشما هيچ كار نكرده‌ام .
* ( قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَأُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَالأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُرِي ما ذا تَأْمُرِينَ 27 : 33 ) * . گفتند ما را قوّت هست و سليح هست و فرمان تراست ، بفرماى تا چه كنيم ! پس خداى عزّ و جلّ دوستى اسلام اندر دل بلقيس افگند . گفتا : خود شما شنيده‌ايد كه اين سليمان چه مردى است ؟ گفتند : ملكى بزرگوار به زمين شام و از بنى اسرائيل ، و آدميان و پريان و مرغان فرمانبردار اوىاند و ملكزاده است ، و پدرش بر دين موسى بود و او خلق را هم به دين موسى خواند .
پس بلقيس از او بترسيد . * ( قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَكَذلِكَ يَفْعَلُونَ 27 : 34 ) * . گفت ملكان شهرها به شمشير بگيرند و عزيزان را ذليل كنند ، و خداى عزّ و جلّ گفت : پس بلقيس لشكر را گفت : * ( وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ 27 : 35 ) * . من هديه‌اى فرستم . اگر بپذيرد دانم كه دنيا مىخواهد ،

418

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 418
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست