responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 408


داود جبريل را گفت : خداى عزّ و جلّ روز رستخيز چه كند با من در حكومت اوريا ؟
گفتا : خداى تعالى مرا از اين آگاه نكرده است ، و تا مرا فرمان ندهد ندانم . پس چون جبريل بازگشت و داود به دعا و تضرّع مشغول شد ، خداى عزّ و جلّ جبريل را به دو فرستاد و گفت : چون اوريا روز قيامت با تو خصومت كند ، من گويم اين خصومت به چند از بهشت بدهى ؟ چندان بدهمش كه اميد ندارد . آنگاه داود را يقين شد كه رحمت آمد ، و از پس آن اندوه از او بشد از شرم خداى ، و همچنان بر اندوه و بكا همى بود . بعد از آن گناه خويش را بر دست خويش نوشت تا هر گه كه بدان اندر نگريستى از آن گناه يادش آمدى .
بعد از آن آرزو آمدش كه قوت او از كسب او بود ، خداى را دعا كرد تا او را زره كردن فرمود و آهن بر دست او نرم كرد همچون موم و همچون خمير ، و او را بياموخت كه حلقه در حلقه چون افگند ، چنان كه اندر قرآن فرمود : * ( وَأَلَنَّا لَه الْحَدِيدَ . ) * * ( أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَقَدِّرْ في السَّرْدِ 34 : 10 - 11 ) * . و سرد ميخ بود . و امروز تمام زره را داودى خوانند ، و خداى عزّ و جلّ او را روزى از كسب او كرد ، و آن قصّه خود بيايد . و گروهى گفتند : داود عالمى را پرسيد كه او را چه عيب است ؟ گفت : عيبش ندانم . و گروهى گفتند : خداى عزّ و جلّ فريشته‌اى را فرستاد بر صورت دانشمندى كه داود اين مسأله از او بپرسيد ، گفت : داود را عيب آن است كه كسب دست نداند كردن .
داود دعا كرد تا خداى عزّ و جلّ آهن بر دست او نرم كرد چنان كه گفتيم . و سليمان زره ندانست كردن و ليكن از آنكه داود كرده بود اندر خزينهء او بسيار بود كه روز حرب مردم را دادى . پس خداى عزّ و جلّ بر خلق منّت نهاد بر اين زره كردن و گفت :
* ( وَعَلَّمْناه صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ من بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ 21 : 80 ) * .
و عمر داود صد سال بود . و از آن جمله چهل سال اندر ملك بود ، و چون از ملكش پانزده سال بگذشت اندر بنى اسرائيل طاعون افتاد ، و داود به بيت المقدس نشستى ، و آن روز هنوز مزگت به بيت المقدس نبود و جايى بود فراخ . داود با بنى اسرائيل آنجا گرد آمدند و دعا كردند . خداى عزّ و جلّ دعاى ايشان بشنيد و آن بلا از ايشان بگردانيد . داود گفت : اين جايى مبارك است ، اينجا مزگتى بايد ساختن

408

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 408
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست