نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 409
كه اندر او خداى را عبادت كنند . آنگاه مزگت را بنا كرد . و فضل او اين است چون كعبه و مزگت پيغمبر عليهم السّلام . پس داود بمرد و مرگت هنوز تمام نشده بود . سليمان را وصيّت كرد تا آن را تمام كند . و آن مزگت را فضيلت بدان است كه داود و سليمان كردند . داود بنياد نهاد و سليمان تمام كرد . و اصل آن مزگت از سنگ است ، هم سقف و هم ديوارش . و آن مزگت بيت المقدس از سنگ است و ستونها سنگ است از رخام ، طول او بيست رش و سى رش يك پاره كه اندر او هيچ پيوند نيست و نه درز ، مخروط كرده است و هر چه نيكوتر ساختهاند . و از آن است كه گويند : آن نه عمل آدميان است . و خداى عزّ و جلّ مىفرمايد : * ( وَالشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ 38 : 37 ) * . و محمّد بن جرير ايدون گويد اندر اين كتاب كه سبب طاعون و مرگى به گاه داود از آن بود كه داود خواست كه عدد بنى اسرائيل بداند . نقيبان هر سبط را بخواند و بفرمود تا شمار ايشان كنند . چون از عددشان آگاه شد ، خداى عزّ و جلّ آن را از داود نپسنديد ، وحى فرستادش كه يا داود ! تو ندانستى كه من ابراهيم و اسحاق و يعقوب را وعده كردهام كه اندر ذرّيت شما بركت كنم تا چندان شوند كه عددشان جز من كس نداند ، تو چرا شمردى ؟ ! اكنون از سه عقوبت يكى بگزين : يا سه سال قحط ، يا سه ماه حرب دشمن ، يا سه روز مرگ فجاة . پس داود تدبير كرد و گفت : مرا به گرسنگى قحط سه سال طاقت نيست و نه به سه ماه حرب دشمن ، اگر چاره نيست به سه روز مرگ مفاجات ، بارى به مرگ بميرند به از آنكه بر دست دشمن . پس سه روز خداى مرگ بر ايشان افگند . به يك روز چندين هزار بمردند چنان كه عددشان پديد نبود . داود ترسيد كه از بنى اسرائيل هيچكس نماند چون سه روز باشد . پس خداى را عزّ و جلّ دعا كرد و گفت : يا ربّ ! اگر ترشى من خوردم چرا بنى اسرائيل را دندان كند شد ! اگر عقوبت خواهى كردن مرا كن و اين مرگ از ايشان برگير . خداى عزّ و جلّ دعاى او را اجابت كرد . و اين دعا اندر بيت المقدس كرد . آن روز داود نگاه كرد فريشتگان را ديد شمشيرها آخته و خلق را همى كشتند ، هم آنجا شمشير اندر نيام كردند و بر آسمان شدند . داود خواست كه آنجا مزگتى كند .
409
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 409