نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 347
گفت : دانى كه اين مرغ همى چه گويد ؟ گفتا : نه . گفت : مىگويد : اندر اين كشتى دو بندهاند مر خداى را كه ايشان را چندانى علم بداده است از هر علمى و شريعتى و احكام و معرفت بدين جهان اندر ، كه پندارند كه اندر جهان كس ندارد ، و علم ايشان با تمامت علم بنى آدم نزد علم خداى همچند آن است كه اين آب كه در منقار من است به نسبت با آب اين دريا . پس هر سه از كشتى بيرون آمدند بر لب دريا و آنجا همى بودند ، و كودكان بر لب دريا بازى همى كردند ، و اندر ميان ايشان برنايى بود [ a 67 ] بس نيكو روى و پاك جامه و به جاى مردان رسيده . موسى و خضر و يوشع آنجا بنشستند و نگاه همى كردند . چون كودكان بپراگندند ، آن غلام بزرگ بماند . خضر فراز شد و سنگى بزرگ بر سر آن غلام زد و بكشت . موسى او را گفت : * ( أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ 18 : 74 ) * . گفت : مردى را بكشتى پاك ، و او كسى را نكشته بود و خون او ناحلال بود . چون موسى چنين گفت ، خضر گفت : * ( أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً 18 : 75 ) * . نگفتم ترا كه تو با من صبر نتوانى كردن ؟ موسى شرم داشت و او را گفت : * ( إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ من لَدُنِّي عُذْراً 18 : 76 ) * . اگر نيز از تو بپرسم با من صحبت مكن و تو معذورى . * ( فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما فَوَجَدا فِيها جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقامَه 18 : 77 ) * . از آنجا به دهى آمدند و طعام خواستند . كس ايشان را طعام نداد . چون به كنارهء ديه بيرون آمدند ، ديوارى ديدند كژ گشته . خضر دست فراز كرد و آن ديوار را راست كرد . موسى گفت : * ( لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْه أَجْراً 18 : 77 ) * . گفت : ار خواستى كه اين ديوار راست كنى ، بارى مزد ببايستى ستدن از خداوند اين ديوار تا طعام بخريدى كه ما را گرسنه است . خضر گفت : * ( هذا فِراقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ 18 : 78 ) * . اين ميان من و تو جدايى است . و از بهر آن جدا شد كه موسى گفته بود : * ( إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِي 18 : 76 ) * . و اگر موسى اين حكم نكردى بر خويشتن ، خضر بدين زودى از وى جدا نشدى . پس موسى سرّ شكستن كشتى و كشتن غلام و حديث ديوار از خضر باز خواست . [ خضر ] موسى را از آن خبر داد . پس چون از يك ديگر جدا خواستند
347
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 347