responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 327


پس موسى با اين الواح و آن هفتاد مرد باز پيش قوم آمد . و گروهى گفتند كه اين هفتاد تن از موسى خواهش كردند كه دعا كن كه خداى ما را پيغمبرى دهد همچنانكه ترا داد . موسى دعا كرد ، حقّ تعالى اجابت كرد و آن هفتاد تن را پيغمبرى داد ، و اين حديث را اصلى نيست . البتّه كه اين هفتاد تن چون به بنى اسرائيل باز آمدند و هر چه از خداى عزّ و جلّ شنيده بودند ، همه بگردانيدند و قوم را نه چنان گفتند كه خداى گفته بود ، زيرا كه خداى عزّ و جلّ گفت : * ( يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِه وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا به 5 : 13 ) * . اين چنين نه صفت پيغمبران بود . پس چون موسى باز آمد ، قوم را ديد كه گوساله پرستيده بودند . بر ايشان خشم گرفت و الواح از دست بيفگند از خشم ، و اوّل با هارون عتاب كرد پس با قوم پس با سامرى ، چنان كه خداى عزّ و جلّ گفت : * ( وَلَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِه غَضْبانَ أَسِفاً قال بِئْسَما خَلَفْتُمُونِي من بَعْدِي أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَى الأَلْواحَ 7 : 150 ) * . پس الواح بيفگند و [ از آن ] دو لوح بشكست ، و آنچه اندر آن نبشته بود باز آسمان شد ، و لوحها از ياقوت بود . و گروهى گفتند : آن هفت يكى شد ، و گروهى گفتند : از هفت يكى ماند .
و خبر درست آن است كه هر چه خداى تعالى خواست با ايشان بماند از شريعت و موعظت ، و هر چه خواست كه از ايشان بشود از بهر عقوبت و گناه از ايشان بشد . و * ( أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيه يَجُرُّه إِلَيْه 7 : 150 ) * . و موسى سر و ريش برادر بگرفت و به خود كشيد .
هارون گفت : * ( ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكادُوا يَقْتُلُونَنِي 7 : 150 ) * . گفت : اى برادر ! اين مردمان از من نينديشيدند و خواستند كه مرا بكشند و گفتند : موسى را از ما ببردى تا خود پيغمبرى و مهترى گيرى . موسى او را گفت : * ( ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِي 20 : 92 - 93 ) * . گفتا : چون ديدى كه اين مردمان فرمان تو نمىكنند ، چرا از ميان ايشان بيرون نشدى و از پس من نيامدى ؟ هارون گفت : * ( يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي 20 : 94 ) * .
اى برادر ! سر و ريش من مگير . من همى ترسيدم كه اگر بيايم تو مرا گويى چرا از پس من بيامدى و بنى اسرائيل را از من بپراگندى و سخن من نگاه نداشتى . پس گفت : * ( فَلا تُشْمِتْ بِيَ الأَعْداءَ وَلا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ 7 : 150 ) * . هارون گفت : دشمنان

327

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 327
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست