صنع الله . گفت : اى پسر ! مرا بگوى كه برادران با تو چه كردند ؟ گفت : اى پدر ! مرا از كردهء برادران مپرس كه با من كردند ، از آن پرس كه خداى عزّ و جلّ كرد . و نخواست كه آن كرده را باز گرداند تا پدر ايشان را دشمن نگيرد ، و اين غايت كرم و جوانمردى بود ، و پدر را گفت : اين تأويل آن خواب است كه پيش از اين ديده بودم و خداى عزّ و جلّ آن را راست كرد و با من نيكويى كرد كه مرا از زندان برهانيد و شما را از بيابان بياورد و اينجا آورد و به مصر ما را با همديگر رسانيد . * ( من بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي 12 : 100 ) * . از پس [ آن ] كه ابليس دل برادران بر من تباه كرد . * ( إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِما يَشاءُ إِنَّه هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ 12 : 100 ) * . و آن جفاى برادران حوالت با ابليس كرد تا دلشان نيازرد ، تا حشمت ايشان برنخيزد . و يوسف را چون كار اين جهان بر وى راست شد و پدر را باز يافت و از غمها بيرون آمد ، آنگه ياد آن جهان كرد و مرگ را آرزو كرد و گفت : * ( رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي من الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي من تَأْوِيلِ الأَحادِيثِ 12 : 101 ) * . گفت : يا رب ! مرا اندر اين جهان ملك دادى و علم خواب و حكمتها آموختى . * ( فاطِرَ السَّماواتِ وَالأَرْضِ 12 : 101 ) * . تو آفريدگار آسمان و زمينى و پادشاه هر دو جهانى . * ( تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ 12 : 101 ) * . همچنانكه كار اين جهانم نيكو كردى ، كار آن جهان نيز نيكو كن و مرا بر مسلمانى مرگ ده و بر مسلمانى از اين جهان بيرون بر و مرا با نيكان حشر گردان و مرا به پدران نيك من اندر رسان ، ابراهيم و اسحق عليهما السّلام .
و به خبر اندر ايدون آمده است كه از آن وقت باز كه يوسف آن خواب بديد كه يازده ستاره او را سجود كردندى ، تا آن وقت كه آن خواب راست شد چهل سال اندر آن بگرديد ، و گروهى گفتند هشتاد سال . و اين قول درست نيست و چهل راستتر است و درستتر .
پس چون يعقوب به مصر آمد و خداى عزّ و جلّ او را چشم باز داد و فرزندانش باز داد ، از [ a 45 ] پس آن هفده سال ديگر بزيست پس بمرد ، و عمر يعقوب صد و چهل سال بود ، و يوسف را وصيّت كرده بود كه مرا پيش برادرانم و پدرم ابراهيم و اسحق به گور كن . پس يوسف او را اندر آن تابوت باز نهاد و با زمين كنعان آورد با برادران ، و آنجا به گور كرد و خود باز آمد با برادران به مصر . و از پس يعقوب بيست و سه

235