responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 229


گوناگون افتاده است ، و در همه حالى نگاه بايد داشتن تا بر وى عيبى نيارى كه يوسف پيغمبر مرسل بزرگوار و معصوم بود و خداى او را صدّيق خواند بر روى حكايت : * ( قالُوا وَأَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ . قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ 12 : 71 - 72 ) * . گفتند : جام ملك همى بجويند و بطلبند . * ( وَلِمَنْ جاءَ به حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَا به زَعِيمٌ 12 : 72 ) * . و هر كه بياورد او را خروارى گندم دهيم . و منادى گفت : من پذرفتارم بدين . چنان كه خداى گفت :
[ b 43 ] * ( قالُوا تَاللَّه لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ في الأَرْضِ وَما كُنَّا سارِقِينَ 12 : 73 ) * . گفتند : به خداى كه ما دزدى را نيامديم و شما دانيد كه ما دزدى را نياميديم و نه بدان آمديم كه به مصر اندر فساد كنيم ، و ما دزدان نيستيم و اگر دزدان بوديمى آن درمها كه اندر جوال ما بودى باز نياوردى . * ( قالُوا فَما جَزاؤُه إِنْ كُنْتُمْ كاذِبِينَ 12 : 74 ) * . گفتند : [ جزاى ] اين چيست اگر شما راستگوييد ؟ * ( قالُوا جَزاؤُه من وُجِدَ في رَحْلِه فَهُوَ جَزاؤُه كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ 12 : 75 ) * . هر چه بدان زمان حكم بود ، همان حكم بر خويشتن نهادند ، يعنى جزاء صواع ان تؤخذ ببدله من معه الصّواع . گفتند : جزاى آن آنست كه هر كه سقايه اندر بار وى بياييم ، او را بدل صواع باز گيريم تا رهىاى كند ، و اندر دين ما چنين است .
و به حكم مصر اندر چنان بود كه هر كه درمى بدزديدى ، دو درم تاوان باز دادى ، و اندر حكم ايشان دزد رهى گشتى خداوند خواسته را ، و ايشان به حكم خويشتن گفتند : * ( فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِيه ثُمَّ اسْتَخْرَجَها من وِعاءِ أَخِيه 12 : 76 ) * . نخستين ، بارهاى برادران بجستند و پس بار ابن يامين بجستند و آن صواع از بار ابن يامين بيرون كردند ، و برادران يوسف خجل شدند و مر ابن يامين را گفتند : چند بلاها كه ما از تو و از برادرت ديديم و همچنان مىبينيم . ابن يامين گفت : من و برادرم خود از بلاهاى شما نرهيم ، و برادرم را ببرديد و ضايع كرديد و گفتيد كه گرگش بخورد ، و مرا بياورديد و به دزدى سپرديد . ايشان گفتند : اين صاع را اندر بار تو كه نهاد ؟
گفت : من ندانم ، اين به بار من اندر كس نهاد كه آن درمها را به بار شما اندر نهاد .
پس يوسف ابن يامين را پيش خود باز گرفت ، و ايشان دلخوشى يوسف را و راستگويى يوسف را گفتند : * ( إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَه من قَبْلُ 12 : 77 ) * . گفتند : اين غلام دزدى كرد شايد بود كه او را برادرى بود و او نيز هم دزدى كرده بود و تو راست

229

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 229
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست